خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 161

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 161 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 152

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 161

زلیخا به خانه برمی‌گردد و از فادیک میخواهد به حامینه رسیدگی کند‌. ایلماز به شرکت می رود و با مژگان تماس میگیرد.

مژگان پیش صباح الدین است. ایلماز می‌گوید که شرمین از هولیا پول گرفته تا شهادتش را عوض کند.

صباح الدین با شنیدن این خبر کلافه می شود. همان لحظه ثانیه را به بیمارستان می رسانند و آنها بالای سر او می روند.

غفور به شدت در راهرو گریه میکند و ناراحت است. گولتن نیز ناراحت است و غفور را دلداری میدهد.

غفور کار ثانیه را تمام شده تصور میکند و از فکر اینکه بدون او چگونه میخواهد زندگی کند مدام گریه و داد و بیداد میکند.

در دادگاه، هولیا برگه ای که از شرمین به عنوان مدرک گرفته بود و در آن گفته بود که شهادت دروغ داده است را به وکیل نشان میدهد و میپرسد که آیا با آن می‌توانند شهادت را عوض کنند.

وکیل نگاهی به برگه کرده و می‌گوید که بعید میداند زیرا ممکن است قاضی بگوید که شهادت را به زور امضا کرده است.

اما با این حال آن را نگه میدارد تا در صورت نیاز ارائه دهد. هولیا ناراحت و درمانده است. یکی از افراد خانه هولیا به دادگاه آمده و سراسیمه خبر آسیب دیدن ثانیه را میدهد و میگوید که او بیمارستان است. هولیا نگران شده و سریع به سمت بیمارستان می رود.

خطیب به خانه فسون می رود و با عصبانیت سراغ شرمین را میگیرد. فسون میگوید که از او خبر ندارد.

‌خطیب لباس زنش را که صبح تن شرمین بوده در خانه فسون میبیند و او را تهدید میکند که بگوید شرمین کجاست.

فسون میترسد و میگوید که او قصد فرار به فرانسه دارد. خطیب او را رها کرده و بیرون می رود. فسون از اینکه شرمین باعث دردسر او شده کلافه می شود.

هولیا به بیمارستان می رسد. غفور با گریه میگوید که ثانیه مرده است.

هولیا ناراحت شده و گریه میکند. همان لحظه صباح الدین بیرون آمده و به خاطر سر و صدای غفور به او تذکر میدهد و میگوید که حال ثانیه کاملا خوب است.

هولیا از اینکه غفور به او چنین چیزی گفته بود عصبی می شود و خیالش راحت می شود. شرمین در جاده متوجه ماشینی می شود که او را تعقیب میکند.

او پایش را روز گاز میگذارد تا با سرعت برود. او تصادف میکند و با یک درخت برخورد میکند. هولیا به اتاق ثانیه می رود.

ثانیه برای او تعریف میکند که زلیخا او را هول داده است. هولیا ناراحت می شود. یک پسر بچه به شرکت ایلماز آمده و خبر میدهد که در جاده تصادف شده است.

ایلماز و چتین خودشان را می رسانند و متوجه می شوند که ماشین شرمین است.

آنها سریع شرمین را که بیهوش است به بیمارستان می رسانند. هولیا در سالن بیمارستان شرمین را میبیند و تصور میکند که او به خاطر تصادف نتوانسته به دادگاه بیاید.

او نگران است که شرمین نمیرد زیرا آن وقت دمیر آزاد نمی شود.

ایلماز هولیا را می‌بیند و به او طعنه می زند که حالا با شهادت دروغین از شرمین میخواهد دمیر را که ثانی جنگاور بوده به ناحق بیرون بیاورد.

هولیا با حرص می‌گوید که دمیر بیگناه است و شرمین حقیقت را میخواهد بگوید‌. تکین و بهیجه به سمت استانبول می روند.

فکر بهیجه درگیر این است که چه مشکل مالی برای بهزاد وجود داشته که او را در استانبول خواسته اند‌‌. در زندان دمیر ناراحت است و فکرش مشغول حرفهای خطیب در مورد قرار زلیخا و ایلماز است ‌

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 161 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 162  مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *