خلاصه داستان سریال ترکی زن قسمت 115

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ترکی زن (کادین) قسمت 115 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

خلاصه سریال ترکی زن قسمت 92

سریال زن قسمت 115

بهار و خدیجه تنها در خانه هستند که بهار می گوید: «میدونی من بابای خدابیامرزم رو خیلی دوس داشتم… وقتی میومد خونه انگار دنیارو بهم میدادن…. ولی حسی که به داداش انور دارم خیلی متفاوته… من زیر سایه اون دوباره دوست داشتن رو یاد گرفتم… من دوباره زندگی کردن رو یاد گرفتم… »

خدیحه با لبخند به بهار خیره می شود.

جیدا و ییلز و برشان و خدیجه به کارگاه می روند و همراه فردانه مشغول کار کردن روی لباس ها می شوند فرانه از پنجره آمدن سما را می بیند و فورا به همه می گوید که جمع کنند و پنهان شوند.

خدیجه که از چیزی خبر ندارد مات و مبهوت مانده و جیدا به او می گوید: «ما بدون مجوز داریم اینجا کار میکنیم و الانم رئیسش داره میاد! »

آنها با هم در یکی از اتاق ها پنهان می شوند و فردانه در کارگاه می ماند تا با دیدن سما می گوید: «امروز یه خورده بیحال بودم نتونستم کار کنم گفتم شب کارامو بیام تموم کنم! تو چرا اومدی؟ »

سما می گوید که با شوهرش دعوایش شده و امده تا شب را اینجا بماند.

فردانه می گوید: «خب بیا خونه ما. یا برو هتل. اینجا نمون! بو میده. »

اما سما به سمت اتاقی که دخترها در آن پنهان شده اند می رود و جیدا و ییلز و برشان از پشت در را فشار می دهند و سما وقتی دستگیره را می کشد نمی تواند در را باز کند.

فردانه هم به او می گوید: «نجمیه اینجارو قفل میکنه چون الگوها تو این اتاقن. »

سما هم به ناچار تصمیم می گیرد به هتل برود.

خدیجه آنها را سرزنش می کند و می گوید: «یعنی چی این کارها؟ انورم شما از راه به در کردین. مرد به او با اخلاقی رو کشوندین اینجا شبا یواشکی کار کنه! تعجب نمیکنم سکته کرده! »

جیدا به او می گوید: «با اخلاق بودن چقدر آسونه! وجدانت رو درمیاری میذاری کنار میشه اخلاق! زخم های دختر مریضت رو نادیده میگیری و نمیدونی نوه هات چه حالی دارن… بابا انور نتونست وجدانش رو بذاره کنار. نتونست به دختر مریضش و نوه هاش پشت کنه. الان چون نصفه شبا یواشکی اینجا کار میکنه اسمش شده بی اخلاقی؟ خاله جون تو دیگه برو خونه ت. »

خدیجه به آنها خیره می ماند و ییلز به خدیجه می گوید: «داداش انور یه نخ از این کارگاه استفاده نکرد. هرشب پول برق و اجاره وسیله هارو یواشکی میذاشت رو میز سما خانم. واسه همین تو هم بمون چون ما خیلی به کمک نیاز داریم باشه؟ »

خدیجه هم قبول می کند و آنها تا صبح مشغول کار می شوند.

پیریل که می بیند نمی تواند سارپ را از رفتن به بیمارستان منصرف کند به او پیشنهاد می دهد که خودش هم بیاید تا در کنارش باشد.

سارپ او را در آغوش می گیرد و می گوید: «پیریل تو بزرگترین شانس زندگیمی. تو نبودی نمیتونستم از پس همه مشکلات بربیام. ولی امروز نیا. باید تمام اتفاقات رو خودم توضیح بدم… » و بعد او را می بوسد.

پیریل هم گریه می کند. سارپ می رود و ژولیده از پیریل می پرسد که آلپ کجا رفت؟ پیریل می گوید: «من دیگه شوهری ندارم… »

شیرین و خدیجه، بهار و عارف و بچه ها و سارپ در مسیر رسیدن به بیمارستان هستند… از طرفی مونیر بالای سر انور می رود و قبل از اینکه انور تواند کسی را خبر کند، دستش را روی دهن انور می گذارد تا او را خفه کند.

از طرفی پیریل با دیدن جنازه ی ژولیده توی استخر خانه از ته دل و با ترس فریاد می زند…

بهار همراه نیسان داخل بیمارستان می شود و دوروک منتظر می ماند تا همراه عارف به بیمارستان بروند. همان موقع دوروک سارپ را می بیند و خیره به او می ماند و می گوید: «بابا… » سارپ می ایستد و به او نگاه می کند…

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال زن  قسمت 115 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال زن (کادین) قسمت 116 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

 

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *