خلاصه داستان سریال ترکی زن قسمت 168

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ترکی زن (کادین) قسمت 168 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

خلاصه سریال ترکی زن قسمت 92

سریال زن قسمت 168

بهار در ماشین از عارف در مورد مرگ ییلز و اینکه راحت از این دنیا رفته یا نه می پرسد؟

عارف توضیح می دهد که ییلز برای دفاع از جیدا و در آغوش او مرده و اصلا دردی حس نکرده است.

بعد هم می گوید که جیدا به خاطر این قضیه کمی عقلش را از دست داده و بهار دوباره شروع به گریه می کند و از عارف می خواهد ماشین را نگه دارد تا بتواند کمی نفس بکشد.

او از ماشین پیاده می شود و دوباره گریه اش می گیرد و با خود می گوید که مقصر همه چیز خود او است.

عارف هم سعی می کند او را آرام کند. کمی بعد هم عارف در مورد اینکه امره کمک دستشان شده صحبت می کند و بهار که در حال خودش نیست می گوید: «امره فهمید بابای آرداست؟ »

عارف با تعجب به او خیره می شود اما چیزی نمی گوید. از طرفی خدیجه و جیدا زودتر از همیشه از کافه خارج می شوند تا همراه انور به قبرستان بروند.

ایدیل برای اینکه دل امره را به دست بیاورد تا بتواند در خانه ی او بماند، سعی می کند خوب کار بکند اما امره زیاد به او توجه نمی کند و این اعصاب ایدیل را خرد می کند.

همان موقع هم شیرین برای سر زدن به مادرش به کافه می آید و در پشت بار با ایدیل روبرو می شود که با حرص بشقابی را به زمین می کوبد و می شکند. ایدیل با دیدن او با عصبانیتش نزدیک می شود و به او می گوید: «اگه نمیخوای بری بشینی برو گمشو از اینجا! »

شیرین پوزخندی می زند و ایدیل با حرص آدامسش را روی موی او تف می کند! شیرین با اینکه عصبی شده از آنجا بیرون می رود و ادامس را از روی موهایش می کند و روی زمین می اندازد.

همان موقع هم امره او را می بیند و از او می خواهد که آشغال را مقابل مغازه ی او نیندازد. شیرین به سمت او برمی گردد و می گوید: «آدامسو یکی از کارکنانتون به سمتم پرت کرده.

همونی که ظرفاتونم میشکونه! » امره که منظور او را می فهمد، برای معذرت خواهی از او درخواست می کند تا برای خوردن قهوه به کافه ای بروند.

شیرین لبخندی می زند و می گوید: «شاید یه وقت دیگه! » امره با لبخند به رفتن او خیره می شود و بعد با عصبانیت به کافه می رود و ایدیل را اخراج می کند.

 

 

پیرل سعی می کند حال بچه ها را خوب بکند و پیشنهاد می دهد تا به آنها انگلیسی یاد بدهد. نیسان حوصله ندارد اما دوروک با خوشحالی از این پیشنهاد استقبال می کند.

جیدا و انور و خدیجه با سبد گلی سر مزار ییلز می روند و گل ها را روی خاک او می گذارند. بعد هم عارف و بهار از راه می رسند و بهار به سختی به سمت مزار ییلز می رود و با گریه کنار خاک مزار ییلز می نشیند و می گوید: «ییلز تو چرا زیر خاکی… چرا باید اینجوری بشه… معذرت میخوام. همه چیز تقصیر منه. » گریه ی او شدیدتر می شود و خدیجه و جیدا در آغوشش می گیرند.

شب نزدیک ساعت یازده وقتی پیرل می بیند هنوز از بهار خبری نیست به سارپ می گوید: «مطمئنی بهار میاد؟ شاید دوست پسرش نخواد اون اینجا با تو باشه! »

سارپ عصبی شده و می گوید: «اون دوست پسرش نیست! » پیرل می گوید: «میتونی عکساشونو از مونیر هم بگیری. همون موقع که فهمیدم بهار زنده ست، فهمیدم دوست پسر داره و برای همین چیزی به تو نگفتم! » سارپ از او می خواهد که دیگر حرفی نزند و بالا برود تا حتی صورتش را هم نبیند!

بهار از همه خداحافظی می کند و در مسیر عارف از او می خواهد امشب را پیش ژاله بماند و صبح به اداره پلیس برود تا در مورد جنایت اخیر حرف هایش را بزند.

اما بهار می گوید که فعلا به خاطر بچه هایش نمی تواند این کار را بکند اما بعد از این که همه چیز آرام تر شد به پلیس خواهد گفت که همه چیز تقصیر سارپ چشملی است.

بهار به خانه ی امن می رسد و بدون اینکه با کسی حرفی بزند وارد اتاق می شود و پیش بچه ها می خوابد.

انور و خدیجه مشغول اماده کردن اتاق برای ایدیل هستند. شیرین وقتی می فهمد آنها مستاجر اورده اند عصبانی و ناراحت می شود که کسی از او مشورت نخواسته است.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال زن  قسمت 168 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال زن (کادین) قسمت 169 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *