خلاصه داستان سریال ترکی زن قسمت 170

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ترکی زن (کادین) قسمت 170 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

خلاصه سریال ترکی زن قسمت 92

سریال زن قسمت 170

بهار و بچه ها با وحشت به سارپ که با عصبانیت و کمی غم به آنها خیره شده نگاه می کنند.

سارپ جلوتر می رود و افرادش هم سر می رسند. بهار از عارف خواهش می کند که چیزی نگوید که باعث دعوا بشود و به سمت سارپ می رود و از او خواهش می کند تا اجازه بدهد آنها بروند.

اما همان موقع دوروک به سمت پدرش می دود و با شادی فریاد می زند: «بابا داشتیم گولت میزدیم! »

سارپ هم او را در آغوش می گیرد و بعد رو به بهار می گوید: «تو میخواستی بچه های منو برداری و ببری؟! »

و دوروک را به یکی از افرادش می دهد. افرادش به سمت عارف اسلحه می گیرند که بهار فریاد می زند و از سارپ خواهش می کند کاری نکند.

سارپ هم به انها می گوید سلاح هایشان را پایین بیاورند و بعد بدون این که به بهار توجهی بکند به سمت نیسان می رود و او را هم در آغوش می گیرد و به یکی از افرادش می دهد و آنها را همراه هم به خانه می فرستد و بعد به سمت عارف می رود و یقه او را می چسبد و می گوید: «تو میخواستی زن منو با خودت ببری؟ »

عارف هم یقه ی او را می گیرد و با عصبانیت می گوید: «تو از چی داری حرف میزنی؟

مگه تو خانواده سرت میشه. تو بودی که اینارو ول کردی و رفتی و یه زن پولدار گرفتی! »

بهار سعی می کند آن دو را از هم جدا کند و در آخر رو به عارف می کند و از او خواهش می کند تا برود.

عارف می گوید که نمی تواند او را آنجا تنها بگذارد و سارپ دوباره عصبانی می شود و فریاد می زند :«به تو چه ربطی داره! گمشو برو! » عارف هم به سمت او هجوم می برد اما بهار مانع او می شود و همان موقع پیرل با صدای بلند سارپ را صدا می زند و بعد عارف هم به خواست بهار سوار ماشین می شود و می رود. سارپ بعد از رفتن عارف بازوی بهار را می گیرد و می گوید: « تو میخواستی با یه مرد غریبه فرار کنی؟ » بهار فریاد می زند: «در اصل اونی که برام غریبه ست تویی! »

و وارد خانه می شود. بچه ها که ترسیده اند فورا مادرشان را در آغوش می گیرند و بهار با بیحالی آنها را به اتاق می برد تا بخواباند و خودش هم به عارف زنگ می زند و حالش را می پرسد. عارف می گوید که نگران او و بچه هاست و عقل و قلبش پیش او مانده. هردو بعد از قطع تماس گریه شان می گیرد و سارپ هم در تاریکی تا صبح اشک می ریزد.

صبح سارپ به در اتاق بچه ها می رود و از بهار می خواهد آنها را اماده بکند تا در ماشین و در حالی که تلوزیون تماشا می کنند صبحانه بخورند و خودشان هم همه چیز را از اول تا آخر برای هم تعریف بکنند!

بهار می گوید که نه بچه ها و نه او حوصله ی این کارها را ندارند اما سارپ بدون توجه به او نیسان و دوروک را بیدار می کند و بعد هم از پیرل می خواهد مراقب انها باشد! پیرل از اینکه او می خواهد با بهار تنها باشد و دیشب خیلی واضح عشقش به بهار را جار زد دلخور است اما قبول می کند.

سارپ مقابل بهار می نشیند و می گوید که اصلا نمیدانسته شیرین خواهر اوست و فکر میکرده دختر ساده ای است.

بهار حرف او را باور نمی کند و می پرسد: «پس چرا وقتی من به مغز استخون نیاز داشتم تنها کسی که تونست شیرین رو فوری بیاره بیمارستان و راضیش کنه تو بودی! »

سارپ هم توضیح می دهد که پیرل به او در این مورد کمک کرده. بعد هم می گوید که آن شب بعد از اینکه از خانه خدیجه و انور بیرون آمده شیرین دنبالش کرده و در قایق هم او بوده که به او تهمت تجاوز زده! بهار با شنیدن این حرف زیر گریه می زند و سارپ هم به آرامی اشک می ریزد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال زن  قسمت 170 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال زن (کادین) قسمت 171 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *