خلاصه داستان سریال ترکی زن قسمت 61

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ترکی زن (کادین) قسمت 61 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال زن قسمت 61

سارپ همانطور که گفته بود آماده می شود تا دنبال کسی برود.

زنش با اینکه نگران است به او می گوید: «این تصمیم توئه و منم هیچ وقت نشده مانعت بشم.. »

سارپ او را می بوسد و به سمت اپارتمانی می رود و وقتی کسی در را باز نمی کند؛

همسایه می گوید:«ژولیده خانم دو روز پیش اسباب کشی کرد و رفت. »

سارپ هم کمی به فکر فرو می رود و بعد هم آنجا را ترک می کند و به خانه برمی گردد و از همسرش می پرسد: «از اونجا اسباب کشی کرده و رفته. به نظرت چطور این اتفاق افتاده پیریل؟! »

پیریل خودش را به بی خبری می زند و سارپ ادامه می دهد: «من بهت گفته بودم میخوام برم ببینمش. دقیقا دو روز پیش بدون اینکه به کسی خبر بده رفته! »

پیریل سعی می کند او را آرام کند و سارپ او را تنها گذاشته و به اتاق می رود.

بهار همراه انور و بچه ها به محله قبلی شان برمی گردند و عارف از دیدن آنها خوشحال شده و کمکشان می کند تا وسایلشان را بچینند.

وقتی می خواهند وارد آپارتمان بشوند نیسان جلوی در آن می ایستد و با حرص می گوید: «یادمه روز اول فکر میکردم جیدا پرنسسه. چون تو گفته بودی. گفته بودی اینجا قبلا یه قصر بوده! همه چیزو همیشه بهمون دروغ گفتی! »

و با اخم وارد خانه می شود.

بهار فراموش کرده لحاف و تشک را از خانه ییلز بگیرد و به ناچار همراه بچه ها روی تخت خالی می خوابد و انور هم روی کاناپه دراز می کشد.

خدیجه تمام شب را گریه کرده و به بهار و بچه هایش فکر کرده است و حتی به شیرین هم توجه نمی کند.

صبح شیرین سعی می کند با او حرف بزند اما خدیجه می گوید: «چه حرفی با تو دارم من؟ تو دروغ بگی من گوش بدم؟ تو از جون بهار چی میخوای ؟ اگه میخوای کسیو مقصر بدونی اون منم. من بودم که همه لوس بازیاتو تحمل کردم! ولی همه چیزو درست میکنم. همسرم، دخترم و نوه هام دوباره برمیگردن اینجا. تو هم اخلاقتو درست میکنی. فهمیدی؟ »

شیرین که ترسیده قبول می کند.

پیریل با عصبانیت سراغ پدرش می رود و می گوید: «چرا ژولیده رو بردی از آلپ قایمش کردی؟ میدونی من چقدر زحمت کشیدم تا این زندگی نرمال بشه. تو میخوای همه چیزو خراب کنی؟ »

پدرش می گوید: «اتفاقا اگه آلپ ژولیده رو میدید زندگیت خراب میشد. ژولیده بهارو با دوتا بچه هاش دیده! »

پیریل خشکش می زند.

یلییز وسایل بهار را برایش می اورد و تا او را می بیند عصبانی می شود و می گوید که چرا خانه مادرش را ترک کرده و حالا کی از او مراقبت خواهد کرد؟

بهار هم توضیح می دهد که به خاطر مادرش و شیرین مجبور شده تا از آنجا برود.

ییلز هم ناراحت می شود و همراه جیدا به بهار کمک می کنند تا خانه را مرتب کنند.

بعد از مرتب شدن خانه، انور هم همراه بچه ها در حالی که کیک خریده می آید و عارف را هم همراه خود می آورد تا دور هم باشند.

انور هم از جیدا می خواهد که برایشان آهنگی بخواند و جیدا شعر را فراموش کرده و عارف شروع به خواندن می کند و همه با لبخند به او خیره می شوند و جیدا هم با او شروع به هم خوانی می کند.

عارف هر از چند گاه به بهار خیره می شود و بهار هم با لبخند به او نگاه می کند.

صبح وقتی بهار، دوروک را به مدرسه می برد، موسی خان هم بورا را می آورد و بهار و موسی کمی با هم قدم می زنند و موسی خان از وضعیت او می پرسد.

بهار می گوید که دیگر خانه مادرش نیست و موسی خان اظهار ناراحتی می کند و بهار از او می خواهد که به خودش به ژاله این خبر را بدهد.

شیرین اولین جلسه ی خودش با روانشناسش را می گذراند و می گوید: «وقتی به مامانم نگاه می کنم فکر میکنم دیگه نمیشناسمش. اگه یه مادر تونسته بچشو یه بار ترک کنه بچه دیگشو چرا ترک نکنه؟ بعدشم عاشق سارپ شدم… فکر کردم اگه سارپ هم عاشق من باشه من از بهار سرتر میشم و مامانم منو بیشتر دوس خواهد داشت و دیگه ترکم نمیکنه… اونم منو دوست داشت… ولی بعد بهار حامله شد… »

بعد هم شیرین زیر گریه می زند و می گوید: «من یه کار خیلی بدی کردم و سارپ مرد… » .

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال زن  قسمت 61 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال زن (کادین) قسمت 62 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

 

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *