خلاصه داستان سریال ترکی زن (کادین) قسمت ۴۱ + زیرنویس فارسی و دوبله

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ترکی زن (کادین) قسمت ۴۱ را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال زن قسمت ۴۱

 

یلدیز و بهار بچه ها را به مرکز خرید میبرند.

بهار از ییلدیز درباره وضعیتش با شوهرش میپرسد و او میگوید نمیدونم گریه و زاری و التماس کرد منم باورش کردم.

اینارو ولش کن درمورد مریضیت بهم بگو.

بهار با بی میلی شروع به حرف زدن میکند و بعد هم میگوید من میتونم از پسش بربیام.

وقتی سارپ مرد یا وقتی اون پیامارو تو گوشیش دیدم فکر میکردم نمیتونم تحمل کنم اما ببین اینجام،

پس اینم میتونم بگذرونم فقط خدا مارو با بچه هامون به امتحان نکشه.

ییلدیز به او میگوید تو دوره مداوا بچه هارو بردار و بیا پیش ما بمون.

بهار قبول نمیکند و میگوید دکتر ها بزرگش کرده اند و چیز خاصی نیست.

ییلدیز میگوید خودش با شوهرش حرف میزند تا بهار و بچه ها پیش انها بمانند.

و همانجا به شوهرش زنگ میزند و گوشی را روی حالت بلند گو میگذارد.

شوهرش میگوید من نمیتونم ماه ها با یه زن مریض و بچه هاش بالای سرم زندگی کنم.

از طرفی ما که ولی بهار نیستیم.

اگه خیلی دلت میخواد یچیزی بده یکم احتیاجاتش رو رفع کنه.

ییلدیز فورا گوشی را برمیدارد و میگوید که بعدا با او حرف خواهد زد و چشمانش پر میشود و گریه میکند.

بهار به او میگوید که خودش را ناراحت نکند چون شوهرش حق دارد.

جیدا و برشان پیش یک فالگیر میروند و فالگیر میگوید عارف دلش پیش یه زن دیگس زنه رو هم میشناسی بچه های قد و نیم قد داره.

یه بدی افتاده تو فالت تو بدی کردی به اون زنه.

برشان با چشمان پر از اشک به او خیره میشود.

وقتی برشان و جیدا از انجا میروند درمورد فالی که شنیده اند حرف میزنند و برشان میگوید کار بهارو تموم شده بدون.

پلیسا قراره بیان از تو خونش یچیزی پیدا کنند و ببرنش.و لبخند میزند.

جیدا از کار او جا میخورد اما چیزی نمیگوید.

شیرین به دکان خیاطی انور میرود و میگوید قرار نیست با من حرف بزنی بابا؟

انور در سکوت دفتر خاطراتش را به او برمیگرداند و شیرین میگوید قول میدم یه کاری کنم منو ببخشی.

جیدا وقتی بهار را میبیند با عجله از او میخواهد که زودتر داخل خانه شوند و همه جا را بگردند و بعدا برایش تعریف خواهد کرد.

بهار که متعجب شده از او میخواهد که چیزی بگوید و جیدا میگوید اینجا یه چیزی قایم کردن که اگه پیداش نکنیم بد بخت میشی.

مواد مخدر گذاشتن تو خونت.

بهار میترسد و همراه جیدا تمام خانه را زیرو رو میکند.

نیسان هم سعی میکند به انها کمک کند اما بهار او و دوروک را از انجا دور میکند.

دوروک به نیسان میگوید که بسته را پیدا کرده اما از او میخواهد که چیزی به مادرشان نگوید چون بسته را گم کرده است.

همان موقع پلیس ها از راه میرسند و به در خانه میکوبند.

بهار با ترس دررا باز میکند.

پلیسها بچه ها را از انجا دور میکنند و همه جا را میگردند.

عارف دم در ایستاده و نیسان با گریه اورا در اغوش میگیرد و میگوید پلیس ها به خانشان ریخته اند.

عارف متعجب میشود و به پلیس ها میگوید حتما اشتباهی شده.

کمی بعد پلیس ها میگویند چیزی پیدا نکردند و میروند.

نیسان هم به مادرش میگوید که دوروک ان بسته را پیدا کرده بود اما الان گمش کرده است.

بهار با ترس از او میپرسد که کجا گمش کرده؟
ودوروک میگوید که در مدرسه.

بهار نگران میشود و نمیداند چه کند.

از طرفی هم برشان وقتی متوجه میشود پلیسها چیزی پسدا نکرده اند جا میخورد.

بهار از جیدا میپرسد که کار که بوده و جیدا اورا قسم میدهد که اگر اسمی برد سراغی از او نگیرند.

جیدا میگوید اون زن همه چیز منو میدونه.بفهمه به تو گفتم میره به حکمت میگه و تو هم جنازمو پیدا میکنی.

بهار میفهمد که کار کار برشان بوده.

بهار از کار او حیرت میکند و از جیدا میپرسد که چرا این کار را با او کرده است؟

همان موقع در خانه به صدا در می آید و عارف پشت در است.

بچه ها از او میخواهند که داخل بیاید و بهار هم از او میخواهد بخاطر بچه ها بیاید.

عارف میگوید که قصدش از امدن حرف زدن با خود بهار بوده.

او وقتی تنها میشوند به بهار میگوید دنبال چی میگشتن کار کی بوده؟

بهار میگوید که نمیداند کار که بوده و عارف زیر لب میگوید شاید کار بابام بوده…جیدا بوده پس.

بهار جواب منفی میدهد و عارف باز هم به فکر فرو میرود.

بهار دلش میخواهد اسم برشان را بیاورد اما بخاطر قولی که به جیدا داده نمیتواند.

کمی بعد بلند میشود که سراغ بچه ها برود اما باز هم بیهوش میشود و عارف او را در اغوش میگیرد و روی مبل میگذارد.

کمی بعد بهار بیدار میشود و عارف میتواهد او را به دکتر ببرد اما بهار میگوید که لازم نیست.

عارف میگوید خودش دنبال بچه ها خواهد رفت و بیرون کمی سرگرمشان میکند تا بهار کمی حالش بهتر شود.

بهار از او تشکر میکند.

بعد از رفتن عارف بهار به یاد سارپ می افتد که شبی بیخواب شده و گفته بود که کابوس دیده که بهار با کس دیگری رابطه داشته.

بهار به شوخی گفته بود که خوابها تعبیرشان برعکس است پس کسی که عاشق دیگری میشود سارپ خواهد بود.

سارپ جواب داده بود که هیچ وق

ت این اتفاق نمی افتد و بهار او را در اغوش گرفته بود.

برشان به جیدا زنگ میزند و با عصبانیت از او میپرسد تو همه چیزو به بهار گفتی؟

چرا پلیسا چیزی پیدا نکردن؟

جیدا میگوید من چرا بگم زن تمیزیه حتما بسته رو پیدا کرده و انداخته دور.

اما برشان عصبانی تر از این حرفهاست و گوشی را قطع میکند

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان این قست سریال زن لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال زن (کادین) قسمت ۴۲ مراجعه فرمایید .

 

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *