خلاصه داستان سریال ترکی سیب ممنوعه قسمت ۵۱ + زیرنویس و دوبله

علیهان متوجه می شود که زینب تصور کرده است او عشق دارد و با کسی در رابطه است، و برای همین با جم دوست شده. او از اینکه فهمیده زینب هنوز او را دوست دارد خوشحال است.
ییلدیز در خانه با کمال روبرو می شود و باز هم از او میخواهد که از آنجا برود. کمال به او میگوید «مجازات تو این است که با مردی که دوست نداری بمانی و هر روز من را ببینی».
اندر برای صحبت در مورد پروژه به شرکت هالیت می رود. هنگامی که او در حال بیرون رفتن است، یکی از همکاران هالیت را میبیند. همکار هالیت از اندر و زیبایی‌اش تعریف میکند. اندر برای اینکه هالیت را حساس کند، از همکارش میخواهد که با یکدیگر قرار شام بگذارند.
هالیت از چند جا در مورد زیبایی اندر و خواهان داشتنش می شنود. او شب به ییلدیز زنگ می زند و میگوید که قرار شام کاری دارد. اما به خانه اندر می رود‌. او میخواهد از روابط اندر سر در بیاورد و نگران است که او با همکارش رابطه نداشته باشد. اندر به او میگوید «تو به من حسادت میکنی زیرا هنوز من را میخواهی». او به هالیت نزدیک می شود و او را تحریک می‌کند. آن دو با یکدیگر می خوابند. ییلیدز در خانه تا آخر شب منتظر هالیت است و هرچه با او تماس میگیرد جواب نمی‌دهد.
هالیت دیروقت برمیگردد. ییلدیز وقتی از خواب بیدار می شود، تازه متوجه آمدن او می شود. هالیت به او میگوید که زودتر آمده و در اتاق کار خوابش برده بود.
زینب از دوست شدن با جم پشیمان شده، زیرا نمی‌تواند به او حسی داشته باشد. امروز مراسم مهمانی پروژه طراحی لباس اندر است و همه قرار است به آنجا بروند. زینب تصمیم می‌گیرد بعد از مهمانی با جم صحبت کند.
ییلدیز و هالیت سوار ماشین کمال شده تا به مهمانی بروند. در ماشین، هالیت در مورد زندگی کمال از او سوال میکند و کمال به او میگوید که به مدت یک روز ازدواج کرده بود و جدا شده، و حالا زن سابقش با مردی پولدار ازدواج کرده. ییلدیز از حرفهای او استرس گرفته و حالش بد می شود.
در مهمانی، اندر سعی میکند خودش را به هالیت نزدیک کند و از شب گذشته با او حرف می زند. هالیت به او میگوید که اشتباه کرده و زنش را دوست دارد و از او میخواهد که دیگر ادامه ندهد. اما اندر تازه روی دور افتاده است.
زینب که زیاد حالش از بودن کنار جم مساعد نیست، به دستشویی می رود. علیهان نیز پشت سر او وارد دستشویی زنانه می شود و بی مقدمه زینب را می بوسد. همان لحظه، زهرا که داخل دستشویی بوده از لای در آنها را می‌بینید.
وقتی از دستشویی بیرون می آیند، جم برای لحظاتی خطاب به جمع شروع به صحبت کرده و از زینب تعریف میکند و او را بین همه دوست دختر خودش معرفی میکند. زینب معذب می شود و همان لحظه، زهرا مقابل همه میگوید «زینب و علیهان پنج دقیقه پیش در دستشویی همدیگر را میبوسیدند».

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *