خلاصه داستان سریال ترکی سیب ممنوعه قسمت ۴ + زیرنویس و دوبله

هالیت به ییلدیز می گوید که برای صرف قهوه آمده است. ییلدیز به هالیت می گوید که نمیتواند او را به خانه راه بدهد چون خواهرش در خانه است. هالیت که گویا انتظار این برخورد را نداشته می رود‌. ییلدیز به او وعده قهوه صبحانه را می دهد.
صبح زود ییلدیز بیدار شده و حسابی به خودش می رسد و به شرکت می رود.
زینب هم به شرکت رفته است. همان شب مراسم تحلیل از کارکنان نمونه شرکت برگزار می شود. همکار زینب به او می گوید «کسی که قرار بود لوح تقدیر ها را بگیرد مریض شده و نیامده.». او نگران برخورد علیهان بابت این موضوع است. برای همین زینب قبول می کند که خودش برود و لوح ها را بگیرد. همکارش از او می خواهد که این قضیه را علیهان متوجه نشود.
ییلدیز در شرکت وقتی برخورد های خوب و محبت آمیز هالیت را می بیند، با ایندر تماس گرفته و با او قرار ملاقات می گذارد. در قرار ملاقاتشان ییلدیز در مورد نحوه برخورد و کارهایی که باید انجام دهد می پرسد. ایندر به او مقداری پول می دهد تا به خودش رسیدگی کند و لباس های جدید بخرد.
ایندر از آنجا پیش دوست پسر خود سینان رفته و با هم می خوابند. سینان همچنان از بلاتکلیفی ابراز ناراحتی کرده و ایندر به او وعده می دهد که به زودی جدا خواهد شد. زهرا دختر هالیت به سینان زنگ می زند، اما او مقابل ایندر جواب او را نمی‌دهد و پنهان میکند.
هنگامی که زینب لوح ها را می گیرد، در خیابان دزدی با موتور کیف او را می زند و زینب به زمین خورده و پایش زخمی می شود. او به کلانتری برای شکایت می رود و از آنجا به داروخانه رفته تا پایش را پانسمان کند. او مهمت دوست و هم محله ای خود زنگ زده تا برای کمک و حساب کردن بیاید چون پولی همراه خود ندارد.
علیهان وقتی متوجه نبود زینب در شرکت می شود جویای او شده و وقتی ماجرا را می فهمد عصبانی می شود. او به سرعت حرکت کرده و سراغ زینب می رود. زینب در داروخانه از دیدن علیهان غافلگیر می‌شود اما پیشنهاد او برای رفتن به بیمارستان را قبول نکرده و می گوید حالش خوب است. علیهان قصد کمک به او را دارد که همان موقع مهمت از راه می رسد و علیهان که شوکه شده است، می رود‌.
او به خانه رفته و در آنجا دوست دخترش منتظر اوست‌. دوست دخترش از او گله می کند که چرا زیاد به او اهمیت نمی‌دهد و فقط گاهی از او خبر می گیرد. علیهان به او می گوید که فکر ازدواج و رابطه بیشتر را از سرش بیرون کند‌. آن دو شب را به خوشگذرانی می‌پردازند.
فردا صبح زینب روی میز شرکت یک جعبه هدیه می بیند که در آن کیف و گوشی موبایل جدید است. او پیش علیهان رفته و می گوید: «نمی توانم این هدایا را قبول کنم». علیهان می گوید: «این خسارت به خاطر اتفاقی است که در شرکت افتاده و برای هرکس دیگری هم می افتاد خریداری می شد.» . زینب تشکر کرده و می رود.
ایندر شب مهمانی بزرگی در خانه گرفته و عمدا ییلدیز را نیز دعوت کرده است تا مقابل چشم هالیت باشد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *