خلاصه داستان سریال ترکی شعله های آتش قسمت 50

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال شعله های آتش قسمت 50  را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال شعله های آتش قسمت 1

سریال شعله های آتش قسمت 50

عمر، رویا را روی تپه ای که محله از ان بالا دیده می شود می برد. بعد می گوید: «روزی که گشنه م شد اومدم اینجا. تنهای تنها بودم…. وقتی اومدم اینجا با دستام خاک رو مشت کردم و به آسمون نگاه کردم. » و به پشت دراز می کشد و می گوید: «اون روز بزرگترین کشفم رو انجام دادم! گفتم انسان همینه. خاک روی زمین و آبی آسمون چیزی به جز این نیست. همیشه تنهاست. من همیشه قدر اینو دونستم. » رویا اشک هایش را پاک می کند و همراه او روی تپه دراز می کشد و چشمانش را می بندد.
شب که می شود، عمر رویا را به خانه می رساند و دسته ای تیله به او می دهد. رویا لبخند میزند و گونه ی او را می بوسد. وقتی وارد خانه می شود، چیچک با استرس منتظرش است تا همه چیز را به او بگوید اما وقتی رویا می گوید: «بعد از این که بابام رو از دست دادم فهمیدم آدمایی تو زندگیم دارم که خیلی دوستم دارن. مثل تو، عمر، جمره… » چیچک حرفش را می خورد و دیگر چیزی به او نمی گوید و بعد از این که رویا وارد خانه می شود، چیچک دچار تنگی نفس می شود و از خانه بیرون میزند تا هوایی بخورد.
اوزان شب بعد از کار به خانه برمی گردد. استاد آلتان منتظرش است. اوزان با دیدن اون خجالت زده می شود. استاد در حالی که دیگر اعتمادش را به او از دست داده می گوید: «حتی یه زنگ هم نزدی… » اوزان می گوید:«روم نشد استاد. » التان می گوید: «مامانت خیلی خوشحاله کار پیدا کردی. الان فهمیدم چرا. » اوزان می گوید: «از روی اجباره. » آلتان لبخند تلخی میزند و می گوید: «اجبار بحثش جداست. زیر قول زدن بحثش جدا. میدونی بیشتر از همه از چی ناراحتم؟ خیلی باورت داشتم. » و می رود. اوزان ناراحت و شرمنده سرش را پایین می اندازد.
رئیس جمره به خاطر چهلم کنعان حلوا می آورد و تورمیس و چیچک هم به خاطر این که کنارش باشند خودشان را می رسانند. تورمیس به خاطر این که حال و هوای رویا را عوض کند، پرده ها را کنار میزند و برای همه چای گیاهی دم می کند و از جمره دردش را می پرسد. جمره هم در مورد پروتکل طلاق چلبی صحبت می کند و زیر گریه میزند و می گوید: «هنوز قبول نکردم اما نمیدونم چیکار کنم. اگه بخواد میتونه باعث شه سال ها گونش رو نبینم. » تورمیس با اقتدار می گوید: «اون دختر، بچه توئه. » و بعد می گوید: «وقتی بحث زن ها میشه هرکی هرکاری میخواد میکنه. چون ما از اونا قویتریم از ما میترسن. » و در مورد ظلمی که مردها سالیان سال در حق زن ها کرده اند صحبت می کنند. تورمیس چای گیاهی اش را دم می کند و دخترها را به حیاط می برد. او رو به چیچک می کند و می گوید: «تو هنوز هم ماسکتو تو کیفت حمل میکنی. فکر کردی نمیدونم؟ چون فکر میکنی دردهایی که کشیدی رو نمیتونی فراموش کنی. تو از رویا پردازی میترسی.» بعد رو به جمره می کند و می گوید: «تو از چیزی که حقته و نتونی بگیریش میترسی. » و رو به رویا می کند و می گوید: «تو هم از این که گناهکار ها جزاشون رو نخواهند گرفت میترسی. » و در آخر می گوید: «نباید بترسین. بذارین اونا از شما بترسن. » چیچک بلند می شود و ماسکش را از داخل کیفش می آورد و داخل آتش می اندازد و سوختنش را تماشا می کند. بعد از آن رویا خبرهای مربوط به مرگ پدرش را که داخل روزنامه نوشته به درون آتش می اندازد و دخترها هرسه با امیدواری به هم خیره می شوند.
اوزان در مورد حرف های استاد آلتان به عمر می گوید و در حالی که بغض کرده خودش را سرزنش می کند. عمر از او می خواهد به خودش ناحقی نکند چون خوب او را می شناسد. درد اوزان باز می شود و در مورد این که وقتی جمره را در خانه ی چلبی دیده چطور قلبش فشرده شده حرف میزند… شب از پنجره ی خانه جمره را می بیند که روی سنگ ها نقاشی می کشد و به خاطر همین هم تا صبح بیدار می ماند و برای جمره سایتی برای فروش سنگ های نقاشی شده اش درست می کند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال شعله های آتش قسمت 50 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال شعله های آتش قسمت 51 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *