خلاصه داستان سریال ترکی شعله های آتش قسمت 6

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال شعله های آتش قسمت 6  را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال شعله های آتش قسمت 1

سریال شعله های آتش قسمت 6

وقتی مادر اوزان، او را با سر و صورت زخمی و کبود می بیند نگاه بدی به جمره می اندازد چون او را مقصر این که پسرش به دردسر افتاده می داند. اما اوزان می گوید که همچین چیزی نیست و پاسپورت و سکه ی شانسش را به دست جمره می دهد. جمره خیلی تشکر می کند و به گونش پیام می دهد که امروز ساعت سه بعد از ظهر دنبالش خواهد رفت.
رویا به سمت محل حادثه می رود. عمر هم آن اطراف است و دنبالش می رود. رویا گریه می کند و می گوید: «مجرم همیشه به صحنه جرمش برمیگرده نه؟ » عمر می گوید: «تو عمدا کاری انجام ندادی. » رویا می گوید: «عزیزانم رو از دست دادم و چهره ی واقعی نامزدم رو دیدم. » عمر می گوید: «آدم ها با دردهاشون شناخته میشن. در اصل تو هم الان طعم زندگی واقعی رو چشیدی. دیگه دیدت به قشر ضعیف عوض شده! » و لبخند می زند. رویا می گوید: «جوری که به نظر میاد نیستی. » عمر می گوید: «عب نداره اما تو باز اونجوری نگاه نکن. جوری که تو رویا هستی. » رویا لبخند می زند و خودش را معرفی می کند. عمر تازه اسم او را می فهمد و بعد هم شماره اش را به رویا می دهد.
دست راست چلبی به محله ی اوزان می رود و انجا پسرکی را می بیند و به سمتش می رود و عکس جمره را نشانش می دهد. پسر می گوید که آن زن را دیده و ویدیویی که جمره از راه مخفی محل اتش سوزی فرار کرده بود را نشانش می دهد. نوچه چلبی فورا به او زنگ می زند و این خبر را به او می دهد.
مادر اوزان به محض این که اوزان به خواب می رود به سمت جمره می رود و او را از خانه بیرون می کند. جمره با ناراحتی همان اطراف می نشیند و کمی بعد راه می افتد. دست راست چلبی او را می بیند و چلبی از او می خواهد چشم از جمره برندارد.
مادر اسکندر و پدر رویا که از قبل هماهنگ کرده اند تا بتوانند بچه ها را آشتی بدهند، به یک بهانه آنها را به رستوران می کشند. رویا با دیدن اسکندر قصد رفتن می کند. پدرش از او می خواهد که بنشیند تا صحبت کنند اما رویا با بغض می گوید: «چون چیچک هیچ کسیو نداره سراغشو بگیره اینقدر بیخیالین؟ اگه اسکندر منو هل میداد چی؟ اگه چیچک اسکندر رو هل میداد چی؟ انقدر راحت بودین؟ » و می رود.
تورمیس تمام مدت از جواب دادن به بولنت، شوهر شیمال اجتناب می کند. او بالای سر جنازه دخترش می رود و با گریه می گوید: «دخترم من مجبورم. نمیتونم اطلس رو به اون بولنت عوضی بسپارم. » کمی بعد که چیچک به سختی از جایش بلند می شود تورمیس کنارش می رود. چیچک با صدای ضعیفی می گوید: «من شیمال نیستم. » تورمیس می گوید: «میدونم. اما مجبوری که دختر من باشی. انتخاب دیگه ای نداری. هیشکی تورو با این شکل و ظاهر قبولت نمیکنه. حتی نامزدت هم نهایت یک هفته تحملت کنه. باید پیش من بمونی. من هزینه جراحیتو میدم. اما دیگه کسی به اسم چیچک وجود نداره. » چیچک عصبانی می شود و ناباورانه از اتاق بیرون می رود و باندپیچی هایش را باز می کند. جلوی در او با علی روبرو می شود. علی از او روبرمیگرداند. چیچک با بغض می گوید: «علی منو نشناختی؟ » علی که تاب نگاه کردن به او را ندارد می گوید: «چرا شیمال خانم. شناختمتون. » چیچک با ناامیدی به سمت ماشین علی قدم برمیدارد که خودش را در شیشه ی ماشین می بیند و وحشت می کند و فریاد دلخراشی می کشد. ساعتی تنها همانجا می نشیند و بعد دوباره به آرامی به اتاقش در خانه ی تورمیس برمی گردد.
رویا که خیلی عصبانی و ناراحت است به اداره پلیس می رود و به رئیس پلیس می گوید که اسکندر باعث مرگ چیچک شده.
وقتی جمره به یک داروخانه می رسد، چلبی هم با ادرسی که دست راستش برایش فرستاده بود فورا خودش را می رساند اما وقتی وارد داروخانه می شوند می بینند که جمره از راه دیگری فرار کرده. جمره سوار تاکسی دیگری شده و به عمر زنگ می زند و از او تشکر می کند. او خودش را به گونش می رساند و محکم در آغوشش می گیرد. وقتی چلبی با عجله خودش را به خانه می رساند نه خبری از گونش هست و نه جمره. او از ته دل و با عصبانیت فریاد می زند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال شعله های آتش قسمت 6 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال شعله های آتش قسمت 7 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *