خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو قسمت 137

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال عشق از نو قسمت 137 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال عشق از نو قسمت 135

سریال عشق از نو قسمت 137

زینب و فاتح تصمیم می گیرند با تورکان صحبت کنند و او را کنار ساحل پیدا می کنند. زینب جلو می رود و به آرامی از تورکان می خواهد کوتاه بیاید اما تورکان با ناراحتی می گوید: «من نمیخوام بابام اون زن رو دوست داشته باشه. بابام فقط منو دوست داشت. من اینو نمیخوام. » زینب می گوید: «میدونم چقدر از تنها شدن میترسی تورکان. هیچ وقت فکر نکن آیفر جای تورو برای بابات میگیره. عشق بابات به تو خیلی زیاده. اما تو این دنیای دو روزه نمیخوای بابات هم به چیزی که میخواد برسه و خوشبخت و خوشحال زندگی کنه؟ » تورکان که از حرف های او متاثر شده، قبول می کند.
بالاخره عروسی فرا می رسد و عقد آیفر و حیدر خوانده می شود و همه با خوشحالی به آنها تبریک می گویند.
شب آیفر با استرس کنار تخت نشسته و منتظر حیدر است. حیدر وارد اتاق می شود و اول گردنبندی گردن او می اندازد تا بتواند روی عروسش را ببیند. وقتی جلو می رود که او را ببوسد، آیفر می گوید: «باید عاقد بیاری تا عقد این شب رو هم بخونه حیدر! باید طبق اصول پیش بریم. » حیدر با نگرانی به فاتح و زینب زنگ می زند و از انها در این مورد کمک می خواهد. انها هم ناچار می شوند این وقت شب عاقد بیاورند و در حضور شاهد که همان فاتح و زینب هستند عقدشان خوانده می شوند. وقتی حیدر و آیفر بالاخره تنها می شوند، ناگهان در اتاق زده می شود. حیدر با عصبانیت در را باز می کند که با تورکان روبرو می شود. تورکان گریه می کند و می گوید: «من فکرامو کردم بابا. من نمیخوام با این زن باشی. من میخوام تو با مامانم باشی. » آیفر به آرامی از تورکان می خواهد بنشیند تا با هم صحبت کنند. تورکان اول با خشم مقاومت می کند اما وقتی آیفر می گوید: «اگه حرفام قانعت نکرد برای همیشه میرم. » تورکان هم کوتاه می آید. آیفر می گوید: «تورکان دخترم منم یه مادرم. هیچ وقت نمیتونم جای تورو واسه پدرت بگیرم. جای تو همیشه واسش خاصه. عشق فرزند خیلی فرق میکنه. اگه اجازه بدی من میخوام واسه بابات مثل یه رفیق تو زندگیش باشم… » تورکان می گوید: «اما تو قراره جای مادرمو بگیری و کنار اون بخوابی.» آیفر می گوید: «نه. من حتی جای مادرتم نمیتونم بگیرم تورکان. اگه تو نخوای من به خودم این اجازه رو نمیدم که با حیدر باشم. » حیدر با شنیدن این حرف ها به آرامی اشک می ریزد. آیفر منتظر می ماند تا تورکان نظرش را بگوید اما تورکان سکوت کرده و آیفر با بغض بلند می شود که برود. همان موقع تورکان می گوید: «آبجی آیفر نرو. بمون. » و به سمت آیفر می رود و او را در آغوش می گیرد. حیدر از ته دل لبخند می زند.
زینب همچنان مشغول درست کردن حلوای جدید است اما موفق نمی شود. سلیم هم کنار او با مواد بازی می کند و چندتا مواد را دم دستی درون ظرفی می ریزد و هم میزند. زینب خنده اش می گیرد و جلو می رود تا چیزی که سلیم درست کرده را بچشد و با چشیدن آن چشمانش برق می زند و فاتح را صدا می زند و می گوید: «فاتح انگار سلیم یه حلوی خوشمزه و جدید درست کرده! » فاتح هم این را تایید می کند اما از انجایی که نمیدانند چه چیزهایی قاطی آن کرده، فاتح تصمیم می گیرد با پدرش صحبت کند و از او کمک بگیرد. آنها کمی در توافق به مشکل برمی خورند که مقدس جلو می رود و با مهربانی به فهمی می گوید که نباید به پسرشان سخت بگیرد. فهمی هم با یک پیشنهاد معقول قبول می کند.
وقتی فاتح به شرکت برمی گردد و این خبر را به زینب می دهد و بعد به سمت اتاقش می روند، با ارتان و جانسو روبرو می شوند. ارتان رو به انها با لبخند می گوید: «الان فقط دوست هم نیستیم. به لطف جانسو جون من هم شریکتم فاتح. » زینب و فاتح جا می خورند و ارتان جلو می رود و می گوید: «به خاطر این روز مهم بیاین یه عکس بگیریم. » و دست دور گردن زینب می اندازد و جانسو هم خودش را به فاتح می چسباند. هردوی انها مات و مبهوت به دوربین خیره می شوند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال عشق از نو قسمت 137 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال عشق از نو قسمت 138 مراجعه فرمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم-

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *