خلاصه داستان سریال ترکی عشق تجملاتی قسمت ۱۷ + زیرنویس و دوبله
محسن در شرکت رضا را کنار می کشد و با او در مورد اخلاقش که خیلی تند است و زود کنترلش را از دست می دهد صحبت می کند و به او پیشنهاد می کند تا به دکتر برود اما رضا قبول نمی کند.
صمد به رستوران پشت شرکت می رود و در آنجا چند دختر را می بیند که یکی از آنها باردار است و موهایش را شانه می کند و شانه را داخل کیفش می گذارد. صمد یاد توصیه دعانویس می افتد و وسوسه می شود و یواشکی سمت میزشان می رود و دستش را داخل کیف او می کند. غنچه سر میرسد و او را صدا می کند . صمد هول می شود و برای غنچه موضوع را توضیح می دهد. غنچه او را دلداری می دهد تا قضیه را طبیعی جلوه دهد.
پدر صبری می فهمد یکی از چک هایش پاس نشده است ولی پول آن را به صبری داده بود تا به حساب بریزد. صبری می گوید آن پول را به اورکات داده است تا به سربازی برود. قدیر خیلی عصبانی می شود.
شب آخر اورکات است و دوستانش در خانه جمع شده اند و رضا موهای او را کوتاه می کند. موقع خداحافظی پدر صبری دم خانه می آید و میگوید اورکات پولش را گرفته و نمیگذارد او تا پول نداده به سربازی برود. رضا عصبانی می شود اما بعد می گوید من این قرض را به او می دهم و بعد از سربازی به خدمت اورکات می رسم. اورکات سریع می رود و رضا چکی را بابت سند امضا میکند. وقتی رضا داخل حیاط می رود از عصبانیت دوچرخه دخترش را می شکند. دخترش گریه می کند و نظمیه و مادرش ناراحت می شوند.
در خانه دوستان خانوادگی یلدا آمده اند. دختر آنها هازال باردار است و هولیا مدام به او چسبیده و صحبت می کند.
جیدا به عایشه و کرم هشدار می دهد که دعوای امروز به درد نخورد و نباید عاشقانه رفتار می کردید. امشب برای شام به خانه تان میآیم تا شاهد دعوایتان باشم.
عایشه به خانه می رود و مهمانان را می بیند . دختر باردار از عایشه خوشش می آید و با او همصحبت می شود.
هنگام شام جیدا می آید. سر میز به کرم و عایشه اشاره می کند که باید همین الان دعوا را شروع کنید. کرم و عایشع به بهانه اینکه کرم می خواهد به مهمانی برود و عایشه نمی گذارد شروع به دعوا می کنند. محسن سریع قضیه را جمع می کند و میگوید هر دو روبوسی کنید و با همدیگر به مهمانی بروید. بعد از رفتن آنها هازال با یلدا تماس می گیرد و می گوید شانه خود را گم کرده است و مطمئن است در خانه آنها افتاده. خدمتکاران کل خانه را میگردند اما چیزی پیدا نمیکنند.
رضا از اینکه همه را ناراحت کرده پشیمان است. به محسن زنگ می زند و اسم و آدرس دکتری را که گفته بود میپرسد تا برود.
کرم و عایشه که حالا از خانه بیرون آمده اند جایی برای رفتن ندارند. کرم میگوید به کلوپ برویم اما عایشه می گوید از سلیقه موسیقی او بدش می آید و با آن موزیک ها سردرد می گیرد. کرم تصمیم می گیرد جایی که عایشه میگوید بروند. کرم از آنجا خوشش می آید و با هم چای میخورند و حرف میزنند. عایشه راجع به زندگی مجردی خود و محدودیت هایش و سرگرمی های که داشته صحبت می کند.
هازال چند بار به یلدا زنگ می زند و خیلی پیگیر شانه خود است و میگوید یادگار مادر بزرگش بوده است. یلدا عصبانی می شود و میگوید انگار ما عمدا برداشته ایم و نمی دهیم. جیدا می گوید کاش اتاق عایشه را هم می گشتید. یلدا می گوید حتما کار عایشه است برای همین با هازال صمیمی شده بود. ما باید اتاق او را بگردیم. محسن می گوید از این حرف ناراحت می شود و از آنها می خواهد تمامش کنند. همان لحظه عایشه و کرم سر می رسند و عایشه می پرسد باز من چه کار کرده ام؟ یلدا به او تهمت می زند و عایشه عصبانی می شود و با یلدا بد صحبت می کند و می گوید دیگر حرمت تو را نگه نخواهم داشت. کرم از یلدا طرفداری می کند . عایشه خیلی ناراحت می شود و به اتاق خود می رود. محسن هم با یلدا بد برخورد می کند. کرم وقتی به اتاق می رود می بیند عایشه در حال گریه است و او را از اتاق بیرون می کند. محسن و کرم هر دو شب را در هال میگذرانند.
فردا صبح صمد که خیلی از این قضیه عذاب وجدان گرفته قصد دارد شانه را بدهد و قضیه را توضیح دهد. هولیا هرکاری می کند نمیتواند جلوی او را بگیرد. صمد با شانه سر میز صبحانه می رود. وقتی همه قضیه را میفهمند محسن به صمد و هولیا می گوید که عذرخواهی کنند. اما یلدا زیر بار عذرخواهی نمی رود . عایشه می گوید به عذرخواهی او احتیاجی ندارد و حتی اگر از گرسنگی بمیرد دزدی نمی کند. او از سر میز بلند شده و می رود.