خلاصه داستان سریال ترکی عطر عشق قسمت ۱۲۱ + زیرنویس و دوبله

عثمان برای دیدن لیلا به شرکت می آید و همه را به خوردن پیتزا دعوت می کند که این کار باعث خوشحالی لیلا و کارمندها می شود.
صنم در خلوت خود در دفتریادداشتش می نویسد: به جان نشان خواهم داد که بدون هم می توانم خوشبخت باشم. او راه خودش را پیدا کرده و حالا نوبت من است.
روز جشن فرا رسیده و همه کارمندهای شرکت ردموند و ایده فوق العاده دور هم جمع شده اند. صنم که قرار است ارائه آخربر عهده ی او باشد هیجان دارد و با چشمان اشک آلود می گوید: این آخرین ارائه ی من و آخرین حضور جان در جشن است.
درم و صنم در حال آخرین بررسی ها هستند که ناگهان پلین و هیما و امره وارد سالن می شوند. صنم حواسش پرت می شود و درم از او می خواهد تا خودش را کنترل کند. مظفر و آیهان هم وارد سالن می شوند و آیهان جی جی را در حال بگو و بخند با دخترهای شرکت ردموند می بیند و ناراحت می شود اما جی جی دست او را می گیرد و می گوید: باید با هم حرف بزنیم و مشکلاتمان را حل کنیم.
صنم به لیلا می گوید: بهتر است درم به جای من ارائه دهد تا من بتوانم با جان صحبت کنم و شاید بتوانم او را از رفتن منصرف کنم. هیما حرف های او را می شنود و به پلین می گوید که لحظه ای جان را تنها نگذارد.
صنم به میناخانم می گوید: بهتر است ارائه برعهده ی درم باشد اما مینا خانم می گوید که آقای مک کینان ارائه را برعهده ی صنم گذاشته است. در نهایت جان می گوید: بهتر است هردو با هم این کار را انجام دهند. آنها به خوبی از عهده ی کار برمی آیند و در آخر صنم سخنرانی زیبایی می کند که همه او را تشویق می کنند و جان که عاشق همین کارهای صنم است به گرمی به او تبریک می گوید. در آخر گروه کنسرت شروع به اجرا می کند و همه می رقصند اما صنم لحظه ای از جان چشم برنمی دارد و دوست دارد هرلحظه کنار او باشد اما دیواری نامرئی از بی اعتمادی بین آنها کشیده شده است. امره دست هردو را می گیرد و از آنها می خواهد با هم برقصند. صنم جوری جان را در آغوش می گیرد که انگار نمی خواهد هرگز از او جدا شود. هیما با حرص به آنها نگاه می کند و خود را به مریضی می زند و جان ناچارا مجبور می شود تا از صنم جدا بشود. صنم از امره تشکر می کند و آخر شب با لیلا به خانه برمی گردند و با قلبی سرشار از درد می نویسد: باید همه چیز را به زمان بسپاریم. نباید برای کاری اصرار ورزید. زمان می گذرد و ما باز همدیگر را خواهیم دید.
جان به امره می گوید: همانطور که صنم گفت زندگی همان چیزی است که درست وقتی داری برنامه ریزی می کنی اتفاق می افتد و همه چیز همانطور که دلمان می خواهد پیش نمی رود. امره به او دلداری می دهد و می گوید: امیدوارم همه چیز مثل سابق شود و چیزی تغییر نکند.
فرداصبح جان و صنم با هم وارد شرکت می شوند و ایگیت جلوی راهشان سبز می شود. صنم با دیدن ایگیت رو به جان می گوید که پییشنهاد ایگیت را قبول کرده است. جان از او می خواهد عجله نکند و به پیشرفتش در شرکت ادامه دهد ولی صنم مصمم حرف خودش را می زند. در همین حین پلین هم وارد شرکت می شود و با سردی رو به ایگیت می گوید: چرا من آخرین نفری هستم که از کارهای تو باخبر می شوم. و هنگامی که ایگیت او را خواهر صدا می زند، جان و صنم متوجه می شوند که پلین و ایگیت خواهر و برادر هستند.
GUN AY

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *