خلاصه داستان سریال ترکی عطر عشق قسمت ۱۲۲ + زیرنویس و دوبله

ایگیت و صنم به طبقه ی پایین می روند و ایگیت آنجا را به صنم نشان می دهد. خانواده ی ایگیت هرکدام در کشورهای متفاوتی زندگی می کنند. صنم می گوید: ما هرجای دنیا که باشیم مادرم باز ما را دور هم جمع می کند. صنم از محل کارش خوشش می آید و ایگیت به او می گوید که خیلی استعداد دارد و ادامه می دهد: در ضمن در کار بازاریابی و تبلیغات بوده ای پس حتما در این کار موفق خواهی شد. ایگیت در مورد رابطه ی جان و صنم می پرسد و صنم در جواب می گوید که با هم دوست بوده اند و دوباره سرکارش در شرکت برمی گردد.
پلین در دفتر جان به او می گوید: نمی دانستم ایگیت از کانادا برگشته تا در استانبول زندگی کند. جان می گوید: آدم سر به هوایی به نظر می رسد و پلین در جوابش می گوید: اتفاقا خیلی آدم منطقی ای است و حتما استعدادی در صنم دیده که به او نزدیک شده. فکر کنم با همدیگر خیلی جور باشند!
جان، صنم را به اتاق کارش می برد و می گوید: در مورد شغل مزخرفت تجدیدنظر کن! تو در اینجا نویسنده ی موفقی هستی پس به کارت ادامه بده. صنم هم می گوید: پس تو هم در مورد رفتنت به بالکان تجدیدنظر کن! جان می گوید: من با تو فرق دارم و تصمیم برای رفتن جدی است. صنم هم روی تصمیمش پافشاری می کند و از اتاق خارج می شود و با صدای بلند رو به همه می گوید که فقط ۱۳ روز دیگر در شرکت خواهد بود پس هرکسی حرفی دارد همین حالا به او بگوید. جان که منظور صنم را از این حرف می داند از این همه لجبازی او متعجب می شود و از صنم می خواهد دوباره به دفتر او برود تا پرونده ی شرکت لاستیک سازی را بررسی کند. جان دوباره به او گیر می دهد و او را متهم به به کم کاری و بازی با کلمات می کند و از صم می خواهد اطلاعات ۵ سال پیش شرکت لاستیک سازی را برایش ایمیل کند. صنم می گوید: خدا را شکر که به زودی کارم در این شرکت تمام می شود و از دست شما خلاص خواهم شد. همه ی کارمندها درمورد رابطه ی جان و صنم صحبت می کنند و جی جی باز هم اعصابش به هم می ریزد.
پلین به هیما خبر می دهد که صنم و برادرش قرار است با هم همکاری کنند و ادامه می دهد: جان خیلی روی صنم حساس است. او را درک نمی کنم. هیما می گوید: جان نمی تواند کسی را ببخشد من هم باید این احساس او را شعله ورتر کنم! می خواهم رابطه ام را با مادر صنم بهتر کنم و از زیر زبان او حرف بکشم و دوست دارم با ایگیت هم آشنا بشوم.
امره به لیلا می گوید: صنم و جان به لجبازی افتاده اند. لیلا می گوید: لجبازی بهتر از امیدواری بیهوده است. صنم کار عاقلانه ای می کند که می خواهد از اینجا برود. من هم باید همین کار را می کردم. امره می گوید: حالا که جان هم می رود من بیشتر به تو احتیاج دارم. در همین حال عثمان وارد شرکت می شود و با دیدن لیلا او را در آغوش می گیرد و امره باز با دیدن او و نزدیکی اش به لیلا حالش گرفته می شود.
در محله، مظفر با برنامه ریزی خوبش کسب و کار خودش و محبوبه را بهبود بخشیده. به مغازه نهاد می رود و با ذوق از کسب و کارشان حرف می زند و نهاد را که آنها را مقصر کسادی کار خودش می داند عصبی می کند.
ایگیت با صنم تماس می گیرد تا او را برای ناهار دعوت کند تا هم دباره کارشان صحبت کنند. موقع صرف غذا ایگیت درمورد کار نویسندگی صنم می پرسد و او هم جواب می دهد که بعد از تمام شدن کارش در شرکت شروع به نوشتن خواهد کرد و قرار می شود که کار ویراستاری کتابش را هم خود صنم انجام دهد. اینها که جزو رویاهای صنم بوده او را به وجد می آورد اما هرچیزی کوچکی او را به یاد جان می اندازد و بی قراری می کند.
هیما به بهانه ی خرید شامپوی ارگانیک به مغازه محبوبه می رود و سعی می کند با او از در دوستی وارد بشود اما محبوبه که کم و بیش روحیات او را می شناسد از دیدن او خیلی خوشحال نمی شود.
GUN AY

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *