خلاصه داستان سریال ترکی عطر عشق قسمت ۱۳۲ + زیرنویس و دوبله

جان در شرکت متوجه ناراحتی جی جی می شود و به او پیشنهاد می دهد ناهار را باهم باشند و برای چند ساعت مشکلاتشان را فراموش کنند. جی جی در رستوران حالش بهتر می شود و سر صحبت را باز می کند و می گوید: وقتی شما به بالکان بروید صنم بدون شما چه کند؟ به نظر من شما نمی توانید مدت زیادی در کشور غریب بمانید و برمی گردید. جان می گوید: توص نم را نمی شناسی. او برای خودش زندگی جدیدی را شروع کرده است. و برای این که از فکر صنم بیرون بیاید موضوع دیگری را پیش می کشد. ولی جی جی کنترلش را از دست می دهد و می گوید: شما فقط به گذشته گیر داده اید! نباید این کار را بکنید و لیوان را سر می کشد و به خیال این که مشروب نوشیده بلند می شود و دور خودش می چرخد. جان به او یادآوری می کند چیزی که خورده فقط آب بوده است. جی جی سعی می کند هرلحظه صنم را به یاد جان بیاورد و جان هم موضوع بحث را عوض می کند. دو نفر از حرکات جی جی خنده شان می گیرد و سر به سرش می گذارند. جی جی کفری می شود و جان به او می گوید: اینها دنبال دردسر هستند پس بیخیالشان بشو. و از پیش خدمت می خواهد آنها را بیرون کند. مرد مزاحم به طرف میز جان می رود اما جی جی از پشت میز بلند می شود و با اولین بگومگو بیهوش می شود و جان حساب آن دو نفر را می رسد و از رستوران بیرون می اندازد. جی جی به هوش می آید و به جان می گوید: خوب حسابشان را کف دستشان گذاشتیم! جان کمی بعد می گوید: من صنم را بیشتر از هرکسی و هرچیزی در دنیا دوست دارم و الان نمی دانم چه کنم و کجا بروم!
آیهان با عصبانیت و دلخوری از جی جی در اتاق صنم قدم می زند و می گوید: تکلیف زندگی من معلوم نیست. صنم هم مثل او ناراحت است و لیلا از فکر ازدواج با عثمان با اضطراب و نگرانی به آنها نگاه می کند. اما به آیهان می گوید: من و عثمان خوب هستیم و مشکلی نداریم.
جان آخرین عکس برداری مربوط به کتاب پلین را انجام می دهد و صنم به او می گوید: باید زودتر کارت را تمام کنی تو امشب به بالکان می روی. من هم قرار است با ایگیت به ازمیر بروم. جان سکوت می کند و هردو با نگاهی غمگین به هم خیره می شوند.
امره در دفترش با منشی جدیدش دیدار می کند و هیما برای این که لیلا را بسوزاند با بهانه ای او را به اتاق امره می کشاند و لیلا با دیدن منشی به او می گوید: آقای امره خیلی روی کار حساس هستند و از منشی دقیق خوششان می آید. بعد هم برمی گردد. اما امره بعد از صحبت با منشی او را نمی پسندد.
جان بعد از تمام شدن کارش به پلین می گوید: من آماده سفر نیستم و به بالکان نمی روم. به کلبه کوهی خواهم رفت. پلین فورا به برادرش می گوید: تو صنم را به ازمیر ببر من جان را متقاعد خواهم کرد تا به بالکان برود. صنم حرف های آنها را می شنود و با ایگیت به سمت فرودگاه به راه می افتد.
جان با قلبی شکسته در کلبه کوهستانی است و خاطراتش را مرور می کند که با شنیدن صدایی به عقب برمی گردد و صنم را می بیند که به او لبخند می زند. جان از او می پرسد: مگر قرار نبود به ازمیر بروی؟ صنم به طرف او می دود و خودش را در آغوشش رها می کند.
GunAy

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *