خلاصه داستان سریال ترکی عطر عشق قسمت ۱۸۹ + زیرنویس و دوبله
چند دختر که کتاب صنم را خوانده اند با دیدن او به عنوان پیک موتوری ذوق زده شده و عکس یادگاری می گیرند و آن را در اینترنت نشر می دهند. جی جی اولین کسی است که متوجه می شود صنم پیک موتوری شده است و آن را به مظفر نشان می دهد.
درم و لیلا و امره که بعد از ارائه به شرکت برگشته اند، به همه مژده می دهند که کارشان را به نحو احسنت انجام داده اند و حالا منتظرند که شرکت مشتری بعد از ارزیابی نتیجه را اعلام کند.
جان که هنوز تکلیفش با خودش و صنم مشخص نیست در ساحل می نشیند و فکر می کند. صنم با موتور از راه می رسد و حواسش پرت می شود و از روی موتور می افتد. جان سعی می کند او را به بیمارستان برساند ولی صنم خودش را به فراموشی می زند و به جان می گوید که او را نمی شناسد. او خودش را به مغازه می رساند. محبوبه به او می گوید: «بهتر است به جای اذیت کردن خود بعد آن همه تلاش برای نوشتن کتاب و روبراه کردن شرکت مدتی به تعطیلات بروی و به ذهنت استراحت بدهی. » صنم می گوید: «ولی من نمی توانم در تعطیلات خیال بافی کنم و کتاب بنویسم. پیک موتوری را ترجیح می دهم. »
آیچا به شرکت می آید و می گوید: «تبریک می گویم. شما پروژه را گرفتید. » و ادامه می دهد: «امشب در ویلای ایکوزیا جشن گرفتیم و همه شما دعوت هستید. صنم هم مهمان افتخاری ما خواهد بود. » امره در گوش جان می گوید: «باید پیش صنم بروی و او را شخصا دعوت کنی چون ما موقعیت فعلی آژانس را مدیون او هستیم. »
صنم وقتی در مغازه چشمش به جان می افتد به خود می گوید: «اگر جان درمورد افتادنم از موتور چیزی بگوید دیگر مادرم اجازه نمی دهد کار کنم! » با سرعت خودش را به جان می رساند و با ایما و اشاره به جان می فهماند که چیزی نگوید. جان می گوید: « ما بالاخره موفق به گرفتن پروژه شدیم و آنها جشن گرفته اند و تو را هم به عنوان مهمان افتخاری دعوت کرده اند. » صنم به او تبریک می گوید ولی دعوتش را قبول نمی کند. جان می گوید: «ولی این عطر و کردم مال توست. اگر نیایی به نظر عجیب خواهد رسید. » صنم می گوید: «لیلا از طرف من آنجا خواهد بود. »
امره به همه خبر می دهد که صنم به جشن نمی آید و مظفر داد می زند که صنم حتما باید حضور داشته باشد! جی جی مصمم و جدی می گوید: «من صنم را به جشن خواهم آورد. » تنها کسی که از نیامدن صنم به جشن خوشحال می شود آیچا است.
نهاد سفارش جدیدی برای ویلای ایکوزیا دریافت می کند و صنم با عجله سفارشات را آماده می کند و راه می افتد.
در جشن همه هستند و جان هم آمده. آیچا امیدوار است امشب دل جان را ببرد! درم هم که متوجه رفتار آیچا برای جلب توجه جان شده به جی جی و مظفر اشاره می کند و جی جی می گوید: «دقیقا مثل یک شکارچی رفتار می کند. » مظفر می گوید: «خیلی فرصت طلب است. » صنم به ویلا می رسد و با سفارشات در دست وارد ساختمان می شود. و درست در وسط جشن با دهانی باز می ایستد و به کارمندهای شرکت خیره می شود. لیلا جلو می رود و به او خوش آمد می گوید. آیچا که در گوشه ای با جان مشغول صحبت است از دیدن صنم ناراحت می شود. جی جی و مظفر که موفق شده اند صنم را بالاخره به جشن بکشانند از خودشان کاملا راضی هستند. همه صنم را مورد تشویق قرار می دهند.
صنم به دستشویی می رود و جان هم پشت سرش. جان می گوید: «ما می توانیم درست مثل گذشته کنار هم باشیم. » صنم می گوید: «ولی از گذشته چیزی در ذهن تو نمانده. »
صنم بدون این که به محبوبه خبر بدهد دیر کرده و آنها به شدت نگران او هستند. محبوبه به لیلا زنگ می زند و لیلا تصویر صنم با لباس کار را نشان او می دهد. محبوبه از صنم می خواهد که فورا به خانه برگردد.