خلاصه داستان سریال ترکی عطر عشق قسمت ۳۴ + زیرنویس و دوبله

پلین از صنم می خواهد که سوار تاکسی شده برگردد و او را با جان تنها بگذارد چون می خواهد شب را با جان بگذراند. صنم برمی گردد. و جان که متوجه می شود پلین آنجاست فورا عکس های صنم را پنهان می کند. و از پلین می پرسد چطور آنجا را پیدا کرده است؟ پلین جواب می دهد با صنم آمده. جان به او می گوید: «اینجا جای مناسبی برای تو نیست. » پلین که تصمیم داشت شب را آنجا بماند به ناچار با جان برمی گردد.

صنم خسته و ناراحت به خانه می رسد. و پدر و مادرش و مظفر را در حال شام خوردن می بیند.  به اتاقش می رود و شروع به نوشتن می کند. حالا که کمی با پلین آشنا شده است، دوست دارد او و جان آشتی کنند. او نوشته اش را اینگونه به پایان می برد: می خواهم یک صنم قوی و خوشبخت بسازم.

از آن طرف درم با جان تماس می گیرد و به او می گوید: «پس فردا کار عکاسی داریم. و باید همگی آماده باشیم. »

فردا صبح در شرکت، درم طبق معمول دنبال پرونده ها می گردد و از ریخت و پاش شرکت شکایت می کند. با خودش می گوید باید طراحی فروشگاه اورگانت گایلینا را تمام کنیم. و به جی جی هم می سپارد که چون فردا عکاسی دارند باید به فکر غذای کارکنانی که آنجا حضور خواهند داشت باشند. و از او می خواهد که غذای گیاهی آماده کند. جی جی که از غذاهای گیاهی زیاد سر در نمی آورد و اینطور چیزها باعث سردرد او می شوند لیستی از غذاها را تهیه می کند و به لیلا زنگ می زند. و از او کمک می خواهد. لیلا هم به عنوان آشپز عثمان را پیشنهاد می دهد. عثمان که تا به حال به غیر از کوفته ی گیاهی غذای دیگری درست نکرده است زیر بار نمی رود. و می ترسد. ولی نهاد و مظفر و آیهان او را مطمئن می کنند که همه باهم هرچه از دستشان بربیاید به او کمک خواهند کرد.

جان که فکر می کند پلین باید به لندن برگردد می گوید: «تو را به فرودگاه می رسانم. » ولی پلین تصمیم گرفته است که بیشتر بماند! و جان ناچار می پذیرد. بعد رو به امره می کند و می گوید: «امروز قرار است در طراحی شرکت گالینا با آیلین همکاری کنیم و او به شرکت ما خواهد آمد. »

صنم و لیلا صبح زود با هم از خانه خارج می شوند. ابتدا به دیدن آیهان می روند و صنم به آیهان می گوید: «دیشب پلین و جان باهم آشتی کردند و من دیگر به جان فکر نخواهم کرد. »

دو خواهر باهم به شرکت می رسند. بچه های شرکت در کنار در درخت آرزو گذاشته اند. صنم هم آرزویش را روی کاغذ می نویسد و به آن آویزان می کند. در همین لحظه جان هم وارد شرکت می شود و متوجه کاغذی که صنم به درخت آویزان کرده می شود و آن را برمی دارد.

جان، درم را به اتاقش صدا می کند و می گوید: «امروز قرار است آیلین به شرکت بیاید تا باهم همکاری کنیم. » درم که از آیلین متنفر است از شدت عصبانیت شروع به لرزیدن می کند و می گوید: «او دزد پروژه است! و حتما نقشه ای دارد که پروژه ی خودروسازی را به شرکت ما واگذار کرده است. به نظر من او خود شیطان است! » جان به او می گوید: «از وقتی که من مسئولیت شرکت را به عهده گرفته ام آیلین هیچ کاری نتوانسته انجام بدهد و از این به بعد هم مطمئن باش که نمی تواند. »

نهاد به بقالی می رود و به محبوبه می گوید: «من شغل دیگری پیدا کردم. و از این به بعد بقالی را به تو میسپارم. » و می رود. محبوبه کنجکاو می شود بداند شغل جدید نهاد چیست.

GUNAY

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *