خلاصه داستان سریال ترکی عطر عشق قسمت ۴۱ + زیرنویس و دوبله

به محض اینکه آقای جان در را به روی صنم و جی جی باز می کند، صنم می گوید: «گفتیم شاید برای جشن تولد احتیاج به کمک داشته باشید! » جان که می داند کاسه ای زیر نیم کاسه است چیزی نمی گوید.

پلین تیرکمان خود را می اورد تا نشان دهد که چه تیرانداز قابلی است. و صنم ناگهان یادش می افتد که جان به او گفته بود از زنان تیرانداز خوشش می آید. صنم که نمی خواهد کم بیاورد از پلین می خواهد باهم مسابقه دهند. همه ی تیرهای پلین به هدف می خورد ولی صنم بعد از کلی تلاش بالاخره تیرش را به وسط هدف می زند و به این ترتیب از خودش راضی می شود.

پلین و صنم سعی می کنند نظر جان را به خودشان جلب کنند. صنم کوفته هایی را که با دست خودش درست کرده به جان تعارف می کند و او بعد از خوردن یکی از آنها می گوید: «این خیلی بدمزه است ولی چون تو درست کرده ای می خورم. » صنم از حرف او خوشحال می شود و می گوید: «من می روم لباس عوض کنم و شب برمی گردم. » اما هنگامی که با گلی سوار تاکسی می شوند تا به خانه ی آقای جان برسند گلی می گوید: «پلین تمام وسایلش را به خانه ی آقای جان آورده و می خواهد با آقای جان زندگی کند و این جشن بیشتر برای شروع دوباره ی زندگی شان است. » صنم از این حرف جا می خورد و به گلی می گوید: «چون این جشن خصوصی است بهتر است من دیگر نباشم. پیش جی جی می روم که در سالن اپرا مشغول تدارکات است. » او از گلی خداحافظی کرده و غمگین به راه می افتد.

جشن تولد شروع می شود و به غیر از صنم و جی جی همه هستند. جان منتظر است و از گلی سراغ صنم را می گیرد. گلی من من کنان ماجرا را تعریف می کند. جان او را به خاطر حرف بی موردش سرزنش می کند و سعی می کند با صنم تماس بگیرد.

از آن طرف صنم خودش را به سالن اپرا می رساند و جی جی را مشغول کار می بیند. او در سالن شروع به قدم زدن می کند و سالن تاریک او را به رویا می برد. تمام خاطراتش با جان را مرور می کند و گریه اش می گیرد. به جان پیغام می دهد: کاش پیش هم بودیم. کاش آلباتروس من شما بودید. جان پیام او را دریافت می کند و با عجله لباس رسمی می پوشد و به طرف سالن اپرا حرکت می کند.

صنم به جی جی می گوید: «من به قصه ها باور دارم و مطمئن هستم که پرنس قصه ی من تا ابد من را دوست خواهد داشت. ولی در حقیقت کسی که من عاشقش هستم هیچ وقت عاشق من نخواهد شد. او در حال زندگی با زن مورد علاقه اش است. و دیگر هرگز مال من نخواهد شد. » جی جی او را دلداری می دهد ولی با همه ی این حرف ها صنم انتظار می کشد، انگار معجزه ای در حال رخ دادن است.

جان بالاخره از راه می رسد و وارد سالن می شود. جی جی که در حال تست کردن چراغ ها است آنها را خاموش می کند و تنها هاله ای از نور قرمز را می تاباند. جان روبروی صنم که با تعجب به او می نگرد می ایستد و لبخند می زند. صنم نگاهی به کفش های جان می اندازد و یادش می افتد که آلباتروس هم همین کفش را به پا داشت. جان به آرامی لب های او را می بوسد.

آیهان که بعد از ابراز عشق جی جی به خودش می خواهد بیشتر درمورد عشق بداند مشغول تحقیق در اینترنت است. مظفر به او می گوید: «من خودم عاشق صنم هستم. ولی نمی دانم چطور با مرد خوشتیپی مثل جان رقابت کنم. »

GUN AY

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *