خلاصه داستان سریال ترکی عطر عشق قسمت ۵۳ + زیرنویس و دوبله

امره و لیلا به رستوران می روند. لیلا با اشتیاق از رستوران شیک تعریف می کند که ناگهان مردی کنار میز آنها می آید و امره در کیف او بسته ای می گذارد و به او می گوید که هر خبری شد اطلاع بدهد. لیلا نگران می شود و به امره می گوید: «پس با رشوه می خواهید با شرکت یرته قرارداد ببندید. ولی عزیزخان از این کار خوشش نمی آید. » امره از او می خواهد که سکوت کرده و به کسی چیزی نگوید. لیلا که فکر می کرد امره به خاطر او به رستوران آمده است اشتهایش برای خوردن غذا را از دست می دهد.

در محله، صنم دخترهای زیبایی که برای بازیگری انتخاب شده اند را به ملاحت می سپارد و می گوید: «در آرایش کردن اینها هرچه قدر می توانی خرابکاری کن! » ملاحت طبق خواسته ی صنم دخترهای بازیگر را به زشت ترین شکل ممکن آرایش می کند. این کار باعث می شود آنها از بازی کردن در فیلم صنم انصراف بدهند. جان که متوجه حسادت صنم نسبت به دخترها هست، به او می گوید: «فکر کنم همه ی اینها کار خودت است. حالا دیگر چه برنامه ای داری؟ »

درم از احسان شغال می خواهد ماشینش را از محل فیلم برداری به جای دیگری ببرد ولی احسان برای انجام این کار از او ده هزار لیر می خواهد. عثمان سر می رسد و درم را از دست او نجات می دهد.

درم به صنم می گوید: «حالا که این فیلم مال تو است هرکس را که دوست داری به عنوان بازیگر انتخاب کن. » صنم هم از خداخواسته درم و آیلین و آیهان و خودش را پیشنهاد می کند. و ملاحت آنها را با مهارت شکل دخترهای دهه هشتاد آرایش می کند.

محبوبه و نهاد که همچنان سعی می کنند جان را از چشم صنم بیندازند ولی صنم به انها اطمینان می دهد که فاصله اش را با او حفظ خواهد کرد چون جان رئیس او است. سپس موقع ناهار که همه سرگرم خوردن می شوند، جان به ساحل دریا می رود و منتظر صنم می ماند. صنم خودش را به او می رساند ولی پدر و مادر صنم که در تعقیب او هستند پیدایشان می شود و صنم با دیدن آنها سر آقای جان فریاد می زند که چرا در محله یکی از دخترهای بازیگر را بوسیده است؟ او با فریاد ادامه می دهد که این فیلم مال اوست و توی محله آبرو دارند. جان که حرفی برای گفتن ندارد فقط به بازی ماهرانه ی صنم نگاه می کند. نهاد هم به محبوبه می گوید: «اینها که مثل سگ و گربه هستند. ما بیخود نگران هستیم. هیچ وقت عاشق هم نمی شوند. »

بعد از اتمام فیلم برداری آیلین به دوست نزدیکش می گوید: «برای انگشتر نقشه ای دارم. به زودی هم با امره نامزد می کنم و هم مدیریت شرکت ایده ی فوق العاده را به دست می آورم. »

لیلا که روز بدی را گذرانده است خسته و ناراحت به طرف خانه شان می رود و بین راه عثمان را می بیند و از او می خواهد به ساحل بروند و قدمی بزنند. ولی عثمان می گوید که با گلی قرار دارد.

آیلین به امره می گوید: «فردا به همراه جان به آرایشگاه ملاحت می روی و طوری از او حرف میکشی که جان متوجه بشود که نامزدی صنم و عثمان دروغ بوده است. »

صنم، صبح برای دیدن جان به خانه اش می رود. جان صبحانه ی مفصلی درست کرده و منتظر اوست. و در این بین او از حرف های صنم متوجه می شود که پدر و مادر صنم درمورد او فکرهای بدی می کنند. به صنم می گوید: «باید بروم و با آنها صحبت کنم. » ولی صنم از جان کمی فرصت می خواهد.

در همین حال آیلین و امره از راه می رسند و آیلین به جان می گوید کیفش در اتاق جا مانده و باید آن را بردارد. امره کیف او را از اتاق می آورد. آیلین موقع گرفتن کیف از دست امره کاری می کند که محتویات کیف روی زمین بریزد. جان که چشمش به انگشتر نامزدی صنم می افتد با تعجب آن را برداشته و می گوید که انگشتر تو اینجا چه می کند؟ صنم به صورت امره خیره می شود انگار که از او بپرسد حالا من باید چه کار کنم؟

GUN AY

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *