خلاصه داستان سریال ترکی عطر عشق قسمت ۹ + زیرنویس و دوبله

جان و آرزو شام سفارش می دهند. آرزو می گوید: «باورش نمی شود که با جان سر یک میز نشسته است. » و پشت سر هم حرف می زند ولی جان به صنم فکر می کند.

صنم هم یک لحظه نمی تواند جان را از ذهنش خارج کند او در رستوران هتل مشغول خوردن غذا است که جان پیدایش می شود، هردو باهم شام می خورند و از مصاحبت هم لذت می برند و کنار ساحل زیر نور ماه قدم می زنند و از کار و آرزوهایشان می گویند جان به صنم می گوید: «تو مثل بچه ها می مانی. چطور توانستی انقدر ساده بمانی؟ » صنم می گوید: «تو به نظر پسر خوبی میای ولی چرا خواهرم لیلا را اخراج کردی؟ تو فقط خودت را خوب نشان می دهی .شما رییس شرکت هستی الان اینجا چه کار می کنید؟ » جان حرف او را تایید میکند، از جایش بلند می شود و می گوید برمی گردیم. او صنم را به خانه شان می رساند و با محبوبه و ملاحت و آیهان و مظفر آشنا می شود. مظفر با قیافه حق به جانب به او می گوید: «تو کی هستی که دختر خوشگل محله را سوار ماشینت کرده ای؟ » جان خودش را معرفی می کند و می رود. صنم به همسایه ها که جمع شده اند می گوید: «فیلم تمام شد حالا می توانید به خانه هایتان برگردید. » محبوبه به دخترش گوشزد می کند که چیزی بین او و جان نباشد.

فردا جان لیلا را به خانه ش دعوت می کند و به او می گوید: «ما فهمیدیم که تو جاسوس نیستی پس می توانی از فردا کارت را شروع کنی. » لیلا به او قول می دهد که تمام تلاشش را می کند تا جاسوس شرکت را پیدا کند.

همه عوامل شرکت در خانه ی جان جمع شده اند تا از آرزو تاش برای تبلیغات، عکاسی کنند. آرزو از این که جان عکاس اوست خوشحال است ولی مدام از همه چیز ایراد می گیرد و صبر و حوصله صنم را لبریز می کند. از طرفی جان هم مدام به صنم گوشزد می کند که به آرزو کمک کند. صنم در حین کمک به آرزو تا آنجا که می تواند او را اذیت هم می کند و در بین صحبت ها می فهمد که آرزو به توت فرنگی حساسیت دارد. بنابراین وقتی کار همه تمام می شود و به خانه شان می روند آرزو به او می گوید زودتر برود تا با جان تنها باشد. قبل از رفتن صنم از او می خواهد برایش آب سبزیجات درست کند. صنم که نمی داند با حس حسادتش به آرزو چه کند توی نوشیدنی او مقدار زیادی توت فرنگی می ریزد اما پشیمان می شود و تا می آید که همه چیز را درست کند آرزو وارد آشپزخانه می شود و لیوان نوشیدنی را تا ته سر می کشد. صنم که هاج و واج مانده به آیهان زنگ می زند و می گوید از حسادت نفهمیده چه کار کرده است و آیهان به او می گوید: «تو عاشق جان شده ای. » صنم برای برداشتن کیفش دوباره به خانه جان برمی گردد و آرزو را می بیند که در حال دلبری کردن از جان است. در همین حال آرزو متوجه می شود که صورتش ورم کرده و فورا به بیمارستان می رود. جان، صنم را در آشپزخانه گیر آورده و از او می پرسد: «چرا این کار را کرده ای؟ به آرزو حسادت کرده ای؟ » صنم جوابی ندارد. جان در را قفل می کند و مانع فرار او می شود.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *