خلاصه داستان سریال بوی باران قسمت ۳۵ + زیرنویس و دوبله

بعد از اینکه سیاوش ناجیه را به خانه می رساند آقا فرصت جلوی چشم او شروع می کند به تهدید ناجیه. سیاوش برای دفاع از او از ماشین پیاده می شود و به فرصت می گوید: «دیگه داری گنده تر از دهنت حرف می زنی. ناجیه زن قانونی منه. حالا برو رد کارت. » فرصت، سیاوش را هم تهدید می کند و دور می شود.

ترانه فلش را به سهیل می دهد و او در خانه، اطلاعات داخل آن را بررسی می کند. سپس با ترانه تماس می گیرد و می گوید: «من مطمینم تو اون کارخونه یه کارایی می کنن. تو وقتی رفتی اونجا چیزیو به روت نیار. »

سیاوش به خواسته ی خانم جان شادی را روی ویلچر به خانه می برد. خانم جان بعد از دیدن آن ها از سیاوش می خواهد که با شادی تنهایش بگذارد سپس دست شادی را می گیرد و کمی صورتش را نوازش می کند و می میرد… سیمین که از آمدن شادی خیلی خوشحال شده است او را در آغوش می گیرد اما متوجه فوت خانم جان می شود.

یکی دو روز بعد از فوت خانم جان، دکتر شادی به سیاوش و سیمین می گوید: «من نمی دونستم شادی ناراحتی قلبی داره. حالا که اومده خونه و طعم خانواده رو چشیده نمی تونم بخوام برش گردونیم بیمارستان. می دونین که سندرومی ها عمر طولانی ندارند. می تونین رابطه تون رو خوب نشون بدین؟ » سیاوش می گوید که می توانند.

وقتی هوا تاریک می شود سیمین به  خاطراینکه سیاوش به تنهایی برای شادی تصمیم گرفته  به او اعتراض می کند. سیاوش حرف های دکتر را یادآوری می کند و می گوید: «فکر کردم با موندن شادی تو خونه موافقی. » سیمین می گوید: «وضعیت شادی تخصصیه. من که سال ها کنارش بودم بهتر می دونم. ولی فعلا که اینجا می مونه چون نمی تونم این حرف هایی که به تو زدم رو به اونم بگم. » او در مورد وضعیت خانواده شان گله می کند و می گوید: «تو اینجا خانواده می بینی؟ این بچه به چی دلشو خوش کنه ؟ »

سهیل با شخصی دیدار می کند  آن مرد درباره وضعیت شرکت هایی که با کارخانه شهاب همکاری می کنند می گوید: «رسیدیم به این سه تا شرکت. بقیه به صورت صوری ثبت شده بوده. حدس منم همونه که خودت فکر می کردی. »در ادامه سهیل به آدرس یکی از این شرکت ها می رود اما متوجه می شود که آنجا هیچ شرکتی وجود ندارد فقط از آن مکان چند تا عکس می گیرد.

سیاوش ناجیه را به یک خانه ی خوب می برد. او آنجا را برای او و حکمت آماده کرده است. ناجیه خیلی خوشحال می شود.

شهاب در خانه شان شادی را می بیند و تعجب می کند. شادی که در حال تماشای کارتون است با دست اشاره می کند که عروسکش را از روی زمین بردارد. شهاب عروسک را به او می دهد و لبخند می زند. با دیدن شادی، گریه اش می گیرد و وقتی چشمش به عکس خانم جان می افتد بیشترگریه می کند. شهاب درباره وضعیت کارخانه سیمین را سرزنش می کند و می گوید: «هی میزدی تو سر ما که بابات سوپرمنه و میاد همه چیزو درست می کنه. پس چی شد؟ باز من یه حقوقی به کارگرا می دادم. »

سیمین به کارخانه می رود تا در مورد وضعیت کارخانه بیشتر بداند. او کمی درباره سرزنش های شهاب با سیاوش صحبت می کند و وقتی می فهمد ترانه در آنجا استخدام شده عصبانی می شود و طبق معمول بحث آنها بالا می گیرد. سیمین می گوید: «زن می گیری، استخدام می کنی، واسه خودت می خری و میفروشی… » سیاوش می گوید: «حالا بذار من بگم. هشت سال پیش، تو از خونه م بیرونم کردی. اگه تو ناجیه رو لو نداده بودی من مجبور نمی شدم باهاش ازدواج کنم. » سیمین که از حرف های او سر در نمی آورد می گوید: «فکر می کنی من لوش دادم؟ لو بدم که مثل تو گرفتار عذاب وژدان بشم؟ » بعد در حالی که حسابی عصبانی شده است آنجا را ترک می کند.

در اتاق شهاب، آرمان به او می گوید: «مامانت یه وقت نفهمه تو ناجیه رو لو دادی؟ » او هم جواب می دهد: «خب بفهمه. باید خوشحالم بشه. »

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *