خلاصه داستان سریال ترکی هرجایی قسمت 130

سلام همراهان عزیز الو سریال در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 130 را آماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال هرجایی قسمت 79

سریال هرجایی قسمت 130

میران و ریحان سوار قایق هستند و ریحان لحظه ای چشم از دریا برنمی دارد. میران می گوید: «دلم می خواد کسایی که باعث ناراحتی تو میشن رو از بین ببیرم.» ریحان می گوید: «ولی من با تو خیلی خوشبختم.»

میران از او می خواهد آرزوی دیشبش را سر میز شام بگوید.

ریحان می گوید: «آرزو کردم دو خانواده اصلان بی و شاداغلو در کنار هم شاد باشن و این دشمنی تموم بشه.» اما میران که هرگز نمی تواند تصور کند دو خانواده با هم آشتی کنند در مورد خودشان می پرسد و ریحان می گوید: «پسری می خوام که شبیه تو باشه.»

میران او را در آغوش می کشد و سر صبحانه قلم خودنویسی را برای روز عشق به او هدیه می دهد و می گوید: «تو زن قوی ای هستی و می دونم که می خوای تحصیلاتت رو ادامه بدی. من هم می خوام حمایتت کنم. اگه قلم به دست بگیری می تونی سرنوشت دنیا رو عوض کنی.»

ریحان او را بغل می کند و گریه کنان می گوید این بهترین هدیه ای است که کسی به او داده.

در همین حال پلیس با میران تماس می گیرد و آدرس عمر پهلوان، ژاندارمی که شاهد مرگ پدر و مادر میران بوده را به او می دهد. عمر در استانبول زندگی می کند و آن دو از قایق پیاده می شوند و به آدرس می روند. آنها به مغازه دایی عمر پهلوان یعنی مصطفی بیک می روند ولی به محض اینکه میران خودش را اصلان بی معرفی می کند چهره مصطفی عوض می شود و رو به آنها می گوید: «من از خواهرزاده م خبر ندارم. شما هم از اینجا برید و دیگه برنگردید.»

میران از رفتار او عصبانی می شود و ریحان او را آرام می کند و می گوید حتما عزیزه باعث ناراحتی اینها هم شده است. میران می گوید بهتر است به چند نفر در استانبول زنگ بزند، شاید آنها عمر پهلوان را پیدا کنند.

از آن طرف از دعوای عزیزه و جهان حال شکران در خانه اصلان بی بد می شود و شکران رو به عزیزه داد می زند: «قاتل دختر من هازار شاداغلو نیست. تو و پسرت هستین.»

و بی حال می شود. جهان و هازار او را سریع به بیمارستان می رسانند و عزیزه که همین را می خواست به خود می گوید: «شکران با این کاراش به زودی از چشم میران می افته.»

از آن طرف مامور فیرات به او خبر می دهد که خانواده هارون سالهاست که اموال خود را در شهر اورفا به دست عده ای معتمد سپرده اند و به جای نامعلومی رفته اند و هارون سالها در امریکا تحصیل کرده است. فیرات بیشتر مشکوک می شود و از مامورش می خواهد اطلاعات بیشتری کسب کند.

از طرفی هارون هم به دیدن نصوح می رود و می گوید: «خانواده من می خوان من و یارن هرچه زودتر عقد کنیم. اومدم با شما صحبت کنم.»

نصوح او را به خانه دعوت می کند. هارون به حنیفه پیعام می دهد که کاری کند که نصوح جریان نامه ای را که یارن قایم کرده بفهمد. حنیفه به اتاق می رود و به یارن می گوید: «پدر و مادرت قهرن، تو با بی خیالی اینجا نشستی. ولی از کسی که نامه عموش رو قایم کرد در حالی که اون در حال مرگ بود هیچی بعید نیست.»

این حرف مصادف می شود با ورود هارون و نصوح به اتاق. نصوح با خشم از موهای یارن می گیرد و او را در اتاقش زندانی می کند و به ناله های هاندان هم گوش نمی دهد.

حنیفه که کارش را خیلی خوب انجام داده نگاه معنی داری به هارون می کند و هر دو به آشپزخانه می روند و هارون می گوید: «حالا باید نقش نامزد ناراحت و پشیمون رو بازی کنم.» جهان و هازار هم شکران را از بیمارستان به عمارت شاداغلو می آورند که تا آمدن میران از او مراقب کنند که با داد و بیداد نصوح و یارن رو به رو می شوند. هازار که فهمیده دعوا بر سر چیست از پدرش می خواهد آرام باشد و نصوح که خبردار شده آیلا در ماردین زندگی می کند به سمت آنجا می رود.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)  قسمت 130 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت 131 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *