خلاصه داستان سریال ترکی هرجایی قسمت 252

سلام همراهان عزیز الو سریال در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 252 را آماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید. 

سریال هرجایی قسمت 152

سریال هرجایی قسمت 252

میران با شنیدن صدای جیغ و فریاد ریان روی زمین می افتد اما بعد به خودش می آید و با گفتن این که باید پسرش را هرطور شده نجات بدهد دوباره دوان دوان راه می افتد.
از طرفی فسون و جهان از انباری بیرون می آیند و فسون با گفتن این که امید را دزدیدده تا گارانتی جانش باشد، با پوزخندی به انها خیره می شود. عزیزه با نفرت به سمت او اسلحه می گیرد و با تهدید سراغ امید را می گیرد. محفوظ از عزیزه می خواهد آرام باشد وگرنه هیچ وقت به امید نمی رسند. عزیزه هم چاره ای نمی بیند که اجازه بدهد فسون آنجا را ترک کند.
میران به عمارت می رسد و ریان را در حالی که داخل کوچه روی زمین افتاده و گریه می کند پیدا می کند. ریان همراه او سوار ماشین می شود تا امید را پیدا کنند اما به خاطر استرس زیادی که دارد به میران هم اجازه ی این که حواسش را جمع کند نمی دهد. میران ریان را به عمارت برمی گرداند و ریان با داد و فریاد او و عزیزه را نفرین می کند و می گوید:«به خاطر انتقام شماها امروز پسرمو از آغوشم دزدیدن! دنبال انتقامتون افتادین بابام زنده شد ها؟ من پسرمو از شماها میخوام. » و از شدت فشار بیهوش می شود و روی زمین می افتد. میران با نگرانی او را به اتاقشان می برد تا کمی استراحت کند.
یارن وقتی فسون به هالیت می گوید که امید را به روستای نار ببرند و به خانواده ای بسپارند، این را می شنود اما چون ذات درستی ندارد پوزخند می زند و می گوید: «من میتونم به راحتی به غمت پایان بدم ریان اما این کارو نمیکنم! »
وقتی افراد فسون بچه را به خانواده ی روستایی میسپارند، یکی از زنان همسایه این را می بیند و بدون این که کسی متوجهش بشود به خانه اش برمی گردد.
میران سراغ فسون می رود و به او می گوید: «تو دوتا جون بهم بدهکاری. یکی بچه مو که نذاشتی هیچ وقت در آغوش بگیرم. یکی بابام که نذاشتی خوب ازش سیر بشم. من برای گرفتن انتقام اینجا نیومدم فسون. به جای اون دوتا جون فقط ازت میخوام بچه مو بهم برگردونی. » فسون فکری می کند و اسلحه ی جهان را بیرون می کشد و می گوید: «میران اگه این اسلحه رو به دست پلیس بدی و بهشون بگی که قتل هازار کار جهان بوده، منو بی گناه نشون میدی و اینجوری منم پسرت رو بهت برمیگردونم. بعدشم با دخترم از اینجا میریم. » میران قبول می کند اما فسون زیرلب می گوید:«قراره امید تو دست غریبه ها بزرگ شه. اون هیچ وقت نمیفهمه میران و ریان مامان و باباشن. عزیزه هم قاتل پسرش، جهان رو میکشه و اینطوری نصوح رو هم از دست میده. منم دست دخترمو میگیرم و میبرم. میمونه نوه م که وقتی دنیا بیاید، اونم از آغوش مادرش جداش میکنم! »
آزرا که حال ریان را می بیند با عصبانیت پیش فسون می رود و سرزنشش می کند. فسون از او می خواهد کنارش باشد وگرنه کارهای بدتری از او سرخواهد زد. آزرا می ترسد و قول می دهد با او همراه بشود فقط از فسون یک روز فرصت می خواهد. فسون هم قبول می کند که اگر دخترش پیش او برگردد، امید را به خانواده اش برگرداند.
نصوح پیش عزیزه می رود و با عصبانیت به او می گوید که به خاطر کارهای او، خانواده اش آسیب می بینند و بهتر از این انتقام دست بکشد. عزیزه قبول می کند اما بعد از رفتن او به خود می گوید: «نمیتونم بذارم امید دست اون زن بمونه. باید اول این کارو حل کنم! منم اونو با دخترش تهدید میکنم! »

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)  قسمت 252 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت 253 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *