خلاصه داستان سریال ترکی گلپری قسمت ۱۰۵ + زیرنویس و دوبله

ایوب با کارت خواهرش برای خود تشک بادی می خرد. کادیر که به بارکین سپرده بود حساب های خانواده ی تاشکین را چک کند، متوجه می شود پول زیادی از حساب کادر برداشته شده است.
نیمه شب، عکسی از حسن و آرتمیس برای گلپری فرستاده می شود. سپس ایوب با او تماس می گیرد و تهدید می کند که اگر درخواست طلاق از کادیر را ندهد، مسئولیت اتفاقاتی که ممکن است بیفتد با خود او خواهد بود. گلپری می ترسد و آن شب را استرس سپری می کند.
کادیر صبح زود، در کافه ای با شیما قرار می گذارد و به او می گوید: «آب جوش ریختن یعنی چی شیما؟!! » شیما توضیحات همیشگی را می دهد و می گوید که دیگر تکرار نخواهد شد. کادیر می گوید: «چندمین بارته می گی تکرار نمی شه؟!! تو حالت خوب نیست. باید درمان بشی و کمک بگیری. دیگه داری به اطرافیانت آسیب می زنی. » سپس برای گرفتن حق سرپرستی آرتمیس پروتکلی را روی میز می گذارد و ادامه می دهد: «امضا کن. فکر کردم بدون دادگاه بتونیم دوتایی حلش کنیم. برای خوبی آرتی. » کادیر که عجله دارد شیما را با پروتکل تنها می گذارد و خود را به فروشگاهی که ایوب از آنجا خرید کرده می رساند و دوربین ها را چک می کند. او در فیلم دوربینها می بیند که ایوب هنگام رفتن سوار یک کامیون می شود.
گلپری از خانه خارج می شود و حسن هم تعقیبش می کند. او به دادگاه می رود و درخواست طلاق می دهد و بعد با ایوب تماس می گیرد و گزارش کارش را می دهد. ایوب از او می خواهد که پیشش بیاید و درخواست طلاق را نشانش دهد. حسن هم بیشتر مشکوک می شود و به تعقیب کردن ادامه می دهد.
کادیر صاحب آن کامیون را در نزدیکی فروشگاه می بیند و از او می پرسد که کجا کار می کند. آن مرد می گوید که در ۴۰۰ متری همانجا و در ساختمانی نیمه کاره کار می کند. کادیر به آدرس آن ساختمان می رود و با دیدن تشک بادی به بارکین زنگ میزند و از او می خواهد که پلیس را خبر کند. در همین حین ایوب را روی پله ها می بیند. ایوب به طرف پشت بام می دود و کادیر هم او را دنبال می کند. کادیر وقتی متوجه می شود که ایوب دست خالی است، تفنگش را به گوشه ای پرتاپ می کند. ایوب رو به او می گوید: «از روزی که زنمو دزدیدی منتظر این لحظه بودم. » او به سمت کادیر حمله می کند و کتک کاری می شود. ایوب به کادیر می گوید که گلپری درخواست طلاق داده و قرار است با هم فرار کنند. سپس چاقویش را برمی دارد و باز به کادیر حمله می کند. اما این بار فقط کتک می خورد و روی زمین می افتد. گلپری هم از راه می رسد و کادیر از دیدن او جا می خورد. کمی بعد حسن اسلحه به دست وارد می شود و اسلحه را به طرف ایوب می گیرد و با بغض و خشم می گوید: «بابا، آخرین باریه که بهت بابا میگم. اشهدتو بخون» کادیر و گلپری از حسن می خواهند که این کار را نکند و زندگی اش را به خاطر ایوب خراب نکند. اما ایوب رو به روی او می ایستد و فریاد می زند: «بزن! اگه جرات داری بزن. » حسن برای شلیک کردن مصمم تر می شود و می گوید: «آخه چرا همچین آدمی بابای منه؟! » در لحظه ای که او شلیک می کند، گلپری که می خواهد مانع اثابت گلوله به ایوب شود، دست پسرش می گیرد و او را هل می دهد و گلوله به کادیر می خورد. کادیر در مقابل نگاه های مات و مبهوت گلپری و حسن روی زمین می افتد.

از این قسمت یاد گرفتیم که نباید غرور داشته باشیم چون غرور باعث سوختن گناهکار و بی گناه میشود

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *