خلاصه داستان سریال ترکی گلپری قسمت ۱۲ + زیرنویس و دوبله

گلپری برای تسویه به دفتر وکالت می رود و چون کادیر در آنجا نیست، وارد اتاق برادر او می شود. برکان که از قبل او را می شناسد با خوشرویی از او استقبال می کند.  اما بدون فکر صحبت می کند و می گوید: «اون موقع ها داداشم یه سال منتظرت موند تا تو دانشگاه باهم درس بخونین. الان سرنوشت دوباره راهتون رو یکی کرده. می دونستی داداشم متاهله؟  زن داداشم هم یه خرده حسوده! » گلپری از این حرف ها ناراحت می شود و بدون اینکه تخفیف بگیرد پول را روی میز می گذارد و می رود.

شیما برای اینکه از گذشته ی کادیر سر دربیاورد و گلپری را بشناسد، به بهانه ای به خانه ی مادرشوهرش می رود و عکس های قدیمی را نگاه می کند. او عکس گلپری را می بیند و از سونا خانم می پرسد که او کیست. سونا از جواب دادن طفره می رود.

علی، بارها و بارها به گوشی بدریه زنگ می زند و به او می گوید که در راه استانبول است و برای بردن او به آن جا می آید. بدریه در اتاقش خود را حبس می کند و مدام گریه می کند. جان که نگران او شده برایش سوپ درست می کند و او را دلداری می دهد.

یعقوب خان و اژدر به استانبول می رسند و به خانه شان می روند. یعقوب خان با “آرتور سردار” که وکیل است و با کادیر دشمنی دارد قرار می گذارد، به او وعده ی پول و قدرت می دهد به شرط آن که در قدم اول پرونده ی حضانت را باز کند. آرتور هم با کمال میل قبول می کند.

اژدر طبق قراری که با حسن دارد یک بسته ی مواد مخدر به او می دهد. حسن هم آن بسته را در خانه ی گلپری جاساز می کند.

از طرفی گلپری به مزون لباس می رود و لباسی را که تمام کرده تحویل می دهد و همانجا آن را پرو می کند. کادیر هم که متوجه می شود گلپری پول وکالتش را تسویه کرده است به مزون می رود تا پول او را پس دهد. گلپری قبول نمی کند و چون به خاطر حرف های برکان دلخور است می گوید: «من به خاطر این که از قبل می شناختمت پیشت نیومدم. بخاطر اینکه وکیل خوبی بودی اومدم. الانم که کارت رو خوب انجام دادی و من هم تسویه کردم. بابت همه چیز ازت ممنونم. » کادیر می گوید: «باشه. هرطور که تو می خوای. خوشحالی تو من رو هم خوشحال می کنه. » سپس با ناراحتی آنجا را ترک می کند.

شیما که به رابطه ی کادیر و گلپری شک کرده، پیش برکان می رود و از او می پرسد که گلپری کیست که انقدر برای کادیر مهم است. برکان برای اینکه شک شیما را برطرف کند می گوید که ما در یک سفر تابستانی با گلپری آشنا شدیم و در واقع گلپری عشق خود من بود نه کادیر!

وقتی کادیر می فهمد که شیما برای اینکه گلپری را بشناسد پیش برادرش رفته و برکان هم به او دروغ گفته، عصبانی می شود و به برکان می گوید: «این چه کاریه؟ مگه احمقی؟! شیمارو باید مستقیم می فرستادی پیش من! جواب دادن وظیفه ی تو بود؟ تازه دروغ هم گفتی! »

وقتی گلپری از سرکار برمی گردد، به آشپزخانه می رود تا غذا درست کند. حسن هم از فرصت استفاده می کند و با پلیس تماس می گیرد و گزارش موادفروشی گلپری را می دهد. گلپری وقتی حرف هایی که حسن به پلیس می زند را می شنود، شوکه می شود.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *