خلاصه داستان سریال ترکی گلپری قسمت ۳۳ + زیرنویس و دوبله

وقتی گلپری می فهمد که شیما همسر کادیر است متعجب می شود اما سکوت می کند و از کافه خارج می شود. کادیر دنبال او می رود و شیما هم همینطور. کادیر با سماجت از هر دوی آنها می خواهد که ماجرای دزدی در آپارتمان را تعریف کنند. گلپری قاطعانه می گوید که دخترش دزدی نکرده و در این میان یا نسلیهان دروغگو است و یا شیما. جرو بحث مدتی ادامه پیدا می کند. شیما مدام از خود دفاع می کند و دست داشتن در تهمت دزدی را گردن نمی گیرد و اصرار دارد که دزدی کار خود بدریه بوده است. کادیر حرفهای گلپری را باور دارد و با عصبانیت با شیما صحبت می کند. این موضوع باعث ناراحتی شیما می شود. شیما شک و شبهه هایی که در مورد رابطه ی کادیر و گلپری وجود دارد را مطرح می کند.

گلپری در جواب می گوید:« من قبلا هم گفتم از طرف من هیچ شکی نداشته باشید. من و کادیر فقط دوست های قدیمی هستیم. که از امروز به بعد اون هم تموم شد.» او در حالی که گریه اش گرفته آنجا را ترک می کند و کادیر که خیلی ناراحت شده باز هم دنبالش می رود. شیما با حرص و ناراحتی فریاد می زند و به کادیر می گوید:« یعنی چی؟ داری می ری دنبال اون؟ نمی تونی منو ول کنی. نمی تونی.» شیما آنقدر داد می زند و گریه می کند که از حال می رود و مردم دورش جمع می شوند. کادیر هم بالاخره از دنبال کردن گلپری منصرف می شود و به طرف شیما می رود.

کادیر برای فهمیدن واقعیت همراه شیما به خانه ی نسلیهان می رود. شیما هر چقدر که خواهش می کند نمی تواند او را منصرف کند. در نهایت نسلیهان از ترس به وجود آمدن مشکل در رابطه اش با هالوک که می خواهد حقیقت را بشنود، قضیه ی دزدی گردنبند را کاملا توضیح می دهد. کادیر بعد از اینکه مطمئن می شود همه چیز زیر سر شیما بوده است به خانه می رود تا وسایلش را جمع کند. در خانه، شیما سعی می کند مانع رفتن او شود و مدام با گریه التماس می کند و شانس دوباره ای می خواهد و حتی حاضر می شود که از گلپری و دخترش عذرخواهی کند. اما کادیر که صبرش تمام شده می گوید:« متوجهی چه کارایی کردی؟ چطور ببخشمت؟ بدریه همسن دختر ماست. مثلا تو هم مادری. این ازدواج برای تو خوب نیست. راهت رو گم کردی.» شیما می گوید که دوستش دارد و او را درآغوش می گیرد و باز هم فرصت جبران می خواهد اما کادیر خود را کنار می کشد و می گوید که نمی تواند با چنین آدمی متاهل بماند. شیما لا به لای گریه هایش می گوید:« نمی تونی بخاطر اون زن منو ترک کنی.» کادیر از کوره در می رود و بیشتر عصبانی می شود و می گوید:« چی می گی؟ چه زنی؟ از کدوم زن حرف می زنی؟ بسه دیگه. جدا می شیم. طلاق توافقی و برای آ رتمیس هم حضانت مشترک می گیریم. توی ذهنت یه دشمن خیالی ساختی همش داری با اون می جنگی. من بهت خیانت نکردم. بین من و گلپری هیچ اتفاقی نیفتاد.» شیما می گوید:« تو عاشق شدی. عاشق اون شدی.» کادیر در جواب می گوید:« موضوع به قلب من مربوط نیست. مربوط به قلب توئه. کی انقدر آدم بدی شدی؟ اول طلاق می گیریم بعد موضوع رو به آرتمیس می گیم.» سپس او از خانه خارج می شود و شیما هم به گریه کردن ادامه می دهد.

آرتمیس خیال می کند که حسن همراه سلن میهمانی را ترک کرده بنابراین بیشتر دلش می شکند. وقتی کادیر دنبال آرتمیس می آید، او زود پدرش را در آغوش می گیرد و گریه می کند. کادیر نگران می شود و موضوع را از او می پرسد. آرتمیس ماجرای آشنایی اش با حسن و حس و علاقه ای که به او دارد را توضیح می دهد و در آخر می گوید:« اون امشب سلن رو انتخاب کرد و رفت. وقی رفت به قلب من فشار اومد و نتونستم نفس بکشم. هنوزهم دارم اذیت می شم. چرا رفت؟» کادیر آرتمیس را دلداری می دهد و او را آرام می کند.

سلن که همچنان زندانی است مدام گریه می کند و از فکر اینکه چه بلایی سرش خواهد آمد عذاب می کشد و بسیار می ترسد. او فکر می کند که همه ی این کارها نقشه ی خود حسن بوده است به همین دلیل پشت سرهم او را نفرین می کند. حسن که به صندلی رو به رویی بسته شده سعی می کند سلن را آرام کند و به او می گوید:« من نمی دونستم این جوری می شه. یه اشتباهی کردم تاوانشو به جون می خرم. خونم هم بریزه تو رو از اینجا می برم بیرون. بهم اعتماد کن.»

کادیر لوکیشن خانه ی جدید گلپری را از جان می گیرد تا به دیدن آنها برود.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *