خلاصه داستان سریال ترکی گلپری قسمت ۳۹ + زیرنویس و دوبله

جر و بحث بین شیما و کادیر بالا می گیرد و سونا که نگران زندگی پسرش شده وارد دفتر او می شود. شیما بعد از دعوا در حالی که از حرفهای تکراری و همیشگی کادیر خسته شده با عصبانیت از اتاق بیرون می رود. سونا به کادیر می گوید که اگر لازم باشد باید خودش را فداکند و زندگی اش را سرپا نگه دارد. کادیر در جواب می گوید:« مثل کاری که تو بچگی و جوونیم کردم؟ دلم به حال خودم می سوزه… بخاطر گذشتن از رویاهام.. نادیده گرفتن احساساتم… اما دیگه مطابق خواست خودم رفتار می کنم. زندگی خودم رو تجربه می کنم.»

حسن و گوکهان بعد از دزدیدن اطلاعات لپ تاپ اردال از پنجره ی اتاق او پایین می پرند. حسن قبل از پریدن به طور ناگهانی لبهای سلن را می بوسد. گوکهان هم موقع فرود سرش ضربه می خورد و گیج می شود و نمی تواند راه برود. حسن به او کمک می کند و او را به زحمت از خانه ی اردال خارج می کند. گوکهان با وجود درد زیاد از ترس لو رفتن این ماجرا به بیمارستان نمی رود. بنابراین حسن با بدریه هماهنگ می کند تا بدون اینکه گلپری چیزی بفهمد گوکهان را به اتاق بالایی ببرند.

گلپری هنگام رنگ زدن دیوارها مدام یاد کادیر می افتد و حتی با او تماس می گیرد. کادیر متوجه تماس او نمی شود اما وقتی بعدا دوباره به گلپری زنگ می زند، گلپری وانمود می کند که بخاطریک موضوع کاری با او تماس گرفته است.

اژدر و جبار از داخل ماشین گلپری را زیر نظر می گیرند اما فعلا به او آسیبی نمی زنند زیرا اژدر نقشه ی متفاوتی دارد و به جبار می گوید:« من تو زندان ذره ذره شدم. گلپری هم باید همونجوری بشه. باید التماس کن و محتاج بشه.» آنها گلپری را تا خانه اش تعقیب می کنند و سر کوچه در کمین می نشینند.

وقتی گلپری به خانه می رسد قطره های خون روی زمین را می بیند و بسیار نگران می شود. اما حسن و بدریه با گفتن چند دروغ قضیه را جمع می کنند بلایی که سر گوکهان آمده را مخفی می کنند.

حسن عمه کادر را در خانه می بیند و به شدت عصبانی می شود و می خواهد او را بیرون کند. او مدام سر کادر فریاد می زند و می گوید که حتما نقشه ای در سرش دارد که به خانه ی آنها آمده است. گلپری سعی می کند او را آرام کند و از کادر هم می خواهد که به اتاق برود و منتظر بماند سپس رو به حسن و بدریه می گوید:« درسته که کادر اشتباهات بزرگی کرده اما در نبود من خوب از شما مراقبت کرده و براتون زحمت کشیده. اون از خانواده ی شماست.» کادر حرفهای او را از پشت در می شنود و گریه هایش به لبخند تبدیل می شود. حسن هم که عصبانیتش فروکش کرده دست گلپری را می بوسد.

بدریه با کمک های اولیه ای که بلد است به گوکهان می رسد و کنار او بیدار می ماند. گوکهان که بسیار درد می کشید تا صبح حالش بهتر می شود. حسن و سلن همان شب با هم تلفنی صحبت می کنند و از این موضوع خوشحالند.

صبح روز بعد حسن هارد را به دفتر کادیر می برد و از او می خواهد که اردال را مجازات کند و حق کارگرها را پس بگیرد. کادیر تعجب می کند و می پرسد که هارد را از کجا آورده و چرا این چیزها را می داند و آیا در دزدیدن سلن نقشی داشته است؟ حسن جواب سولات کادیر را نمی دهد اما از او می خواهد در این باره به مادرش حرفی نزند و از سلن هم محافظت کند زیرا پدرش او را کتک می زند. در نهایت کادیر چشمکی به حسن می زند و می گوید:« مشکل غرامت کارگرها رو حل می کنم. از سلن هم محافظت می کنم. باشه؟» حسن تشکر می کند و از دفتر بیرون می رود.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *