خلاصه داستان سریال ترکی گلپری قسمت ۸۳ + زیرنویس و دوبله

در اتاق بازجویی، ایوب نقشه کشیدن برای کشتن کادیر را اصلا گردن نمی گیرد. بازجو عکسهایی از ایوب که نیمه شب جلوی آپارتمان و کنار ماشین کادیر ایستاده را نشانش می دهد و می پرسد که آن ساعت از شب در آنجا چه کار می کرده؟ ایوب با خنده جواب می دهد:« زنم اونجاست. چند روزه رابطم با زنم خرابه نمی ذاره برم خونه. دلم تنگ می شه. سالهاست ندیدمش.» از آنجایی که مدرکی علیه ایوب وجود ندارد او را آزاد می کنند. کادیر هم دنبال ایوب می رود و در خیابان دو تا مشت به صورتش می زند و می گوید:« از این به بعد وقتی که خواستی حرصتو سر من خالی کنی، اگه گلپری و بچه ها آسیبی ببینن می کشمت.» ایوب در جواب می گوید:« یه بار دیگه به گلپری و بچه ها نزدیک بشی می بینی کی کی رو می کشه.»
کادیر از برادرش می خواهد که برای عقد فوری برایش وقت بگیرد. از طرفی شیما هم برای فهمیدن قضیه ی ازدواج کادیر تلاش می کند و می خواهد بداند که او چه برنامه هایی در سر دارد. شیما پس از کمک خواستن از مسعود سراغ بارکین هم می رود اما بارکین چیزی را لو نمی دهد.
کادیر برگه ای را به گلپری می دهد و از او می خواهد که امضایش کند تا ایوب دیگر نتواند بچه ها را ببیند. گلپری برای اینکه بچه ها ناراحت نشوند راضی نمی شود.
حسن کنار ساحل با سلن قرار می گذارد و سعی می کند با حرفهایش آرام آرام به او بفهماند که باید رابطه شان را به پایان برسانند. سلن از حرفهای او قانع نمی شود و می خواهد حقیقت را بداند. حسن اعتراف می کند که عاشق آرتمیس است. سلن ابتدا عصبانی می شود و بعد از او خواهش می کند که با عجله تصمیم نگیرد و خوب فکر کند. حسن که از تصمیمش مطمئن است می گوید:« احترامم به احساسات تو واقعا بی پایانه. می دونم خیلی قشنگ دوسم داری اما اگه این دوطرفه نباشه معنی ای نداره. لطفا درک کن و ببخش.» حسن می رود و سلن با صدای بلند گریه می کند.
سعید که قبلا هم سیفو را با ایوب دیده بود، در قهوه خانه او را صد می زند و می گوید:« یه زحمتی برات دارم. ازت یه اوستا می خوام که فرمون یه ماشینی رو نامیزون کنه.» سیفو اوزکان را معرفی می کند.
گلپری با کادیر در کافی شاپی قرار می گذارد تا بفهمد که بیست سال پیش ایوب چه کار کرده که مانع ازدواجشان شده. کادیر طبق معمول از توضیح این موضوع طفره می رود. گلپری اصرار می کند و می گوید که حق دارد حقیقت را بداند. در نهایت کادیر ماجرای دوستی قدیمی اش با ایوب و نامه هایی که او به دست گلپری نرسانده را تعریف می کند. گلپری از دست ایوب بیشتر شاکی می شود و تصمیم می گیرد که با خود او صحبت کند اما کادیر اجازه نمی دهد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *