خلاصه داستان سریال مانکن قسمت ۱۴ + زیرنویس و دوبله

ژیلا هراسان به پارک می رود و به کاوه و همتا می گوید:« احتمالا به زودی بهرامو می بینم.»
چند روز قبل وقتی که ژیلا بالاسر پسرش در بیمارستان بوده، کاوه و همتا مخفیانه با او قراری گذاشته اند. ژیلا با چشمان پر از اشک به آنها گفته:« اخگر می خواد وانمود کنه که دزدیدن سینا کار شما بوده ولی من می دونم کار شما نیست.» او ماجرای زندگی اش و نامردی هایی که اخگر در حقش کرده را تعریف کرده و در آخر گفته:« می خوام انتقام بگیرم ازش ولی دست تنهام. بچم تا پای مرگ رفت و برگشت. هنوزم کاملا خوب نشده. می خوام یه جوری نشون بدم که هنوزم طئمشم. مثلا انگار باور کردم که کار شما بوده. اخگر یه عادتی داره که از همه چی عکس و فیلم می گیره اگه بهش نزدیک بشم شاید بتونم مدرکی علیهش گیر بیارم.» ژیلا در پارک هم کمی از خصوصیات و ویژگی های اخگر برای آنها حرف می زند. کاوه و همتا به ژیلا اعتماد می کنند.
کاوه برای معذرت خواهی کردن از کتی به خانه ی او می رود. کتایون که کمی پیش از آمدن کاوه از عذاب وجدان سیلی ای که به او زده بود دستش می لرزید، عذرخوهی او را قبول نمی کند و می گوید:« نمی دونم چرا به دلم ننششست…بی ادبی رو تو جمع کردی ولی چک رو تو خلوت خوردی! من نمی دونم ولی یه کاری کن که از دلم دربیاد وگرنه فردا ناهارو با سلمان می خورم.»
اردشیر که با دکتر آبتین صحبت کرده به اخگر خبر می دهد که برادرش تا دو ماه دیگر می تواند راه برود و چند ماه بعد از آن هم می تواند کاملا صحبت کند. هم چنین اخگر که نمی خواهد ریسک کند از اردشیر می خواهد که آپارتمان دیگری برای خانواده اش پیدا کند.
همتا در خانه توسط سلمان سوال پیچ می شود. او در خیالش برای لحظاتی حقایق را می گوید اما در واقع همه چیز را تعریف نمی کند و اسمی از کاوه به میان نمی آورد و فقط بخشی از اتفاقات زندگی اش را می گوید و تا حدودی همه را قانع می کند.
اخگر بعد از خرید هدیه هایی برای همسر و بچه هایش به خانه می رود و به همسرش که از دیدن او بسیار خوشحال شده می گوید:« دارم کارای بازنشستگیمو می کنم. خیلی زود میام پیشتون. ممنون که مراقب زندگیمونی. این کارت خیلی برام با ارزشه.» از طرفی ژیلا که تمام روز اخگر را تعقیب کرده خانه ی او را پیدا می کند.
کاوه در شرکت و جلوی جمع سبد گل بزرگی به کتایون می دهد و می گوید:« کتی جون آشنایی با تو بزرگترین افتخار زندگیم بود! منو بخاطر رفتارم ببخش. دلم می خواد هر روز صبح که بیدار می شم صورت تو رو ببینم. دوست دارم.» کتایون خوشحال می شود و همتا با دیدن این صحنه گریه اش می گیرد. سیروان گریه کردن او را می بیند و به شک می افتد.
اخگر و آدمهایش ژیلا را پیش بهرام می برند تا بتواند انتقام دزیده شدن پسرش را از او بگیرد. ژیلا به محض دیدن بهرام به او حمله می کند و کتکش می زند و در همان حین که تهدیدش می کند، پنهانی تیغی را زیر لباس او می اندازد. بعد از بیرون رفتن اخگر و افرادش، بهرام با آن تیغ دست و پایش را باز می کند.
سیروان به همتا می گوید که گریه هایش را دیده است و می پرسد که چه رابطه ای بین او و کاوه وجود دارد. همتا نمی خواهد به سوال او جواب دهد. سیروان می گوید:« ببین من از خدامه که کاوه با تو توی رابطه باشه. این باعث می شه کتی منو ببینه. من خیلی ساله عاشق اونم. اگه کاوه عاشق تو باشه نه کتی، یعنی من هنوز امید دارم. کمکم می کنی؟» همتا اعتراف می کند که عاشق کاوه است و قبول می کند که کمکش کند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *