خلاصه داستان سریال ترکی گودال قسمت ۴۰ + زیرنویس فارسی و دوبله

در این مطلب خلاصه قسمت ۴۰ سریال گودال را برای شما عزیزان آماده کردیم ، امیدوارم از مطالعه آن لذت ببرید .

 

علیچو به همراه متین و کمال سراغ کسی که خودش را جای او زده بود میرود.

متین و کمال در نهایت بعد از مدتی دنبال او کردن گمش می کنند و در آخر این علیچو است که جلوی او را گرفته و به دامش می اندازد.

وارتلو به شخصی به نام قاسم حلواجی که در زندان است زنگ می زند و با تمسخر و تهدید آمیزی می گوید: «منم پسرت، صالح. خیلی کم مونده به هم برسیم.

یه روزم بهت استراحت میدم. برو خوش بگذرون.بعدش همو دقیقا تو سالگرد مادرم میبینیم!تا اون موقع مواظب خودت باش! »

ییلدیز در کاباره با مونیری که به یاماچ پول نزول داده بود آشنا می شود.

کمی بعد مونیر درد دلش باز می شود و از اخراجش توسط کسی که او را آقای محترم خطاب می کند گله می کند.

ییلدیز لا به لای صحبت های مونیر نام محله را می شنود سعی می کند چیزهای بیشتری از زیر زبان او بکشد.

بعد هم به دیدن سنا می رود و هرچه را فهمیده به او می گوید.

سلیم طبق خواسته ی بایکال به یاماچ پیشنهاد می دهد که برای جبران از دست دادن پولشان از کسی نزول بگیرند.

یاماچ بعد از کلنجار رفتن با خودش قبول می کند.

ناظم با خوشحالی پیش بایکال می آید تا خبری به او بدهد و او را بابا صدا می کند.

بایکال فورا با عصبانیت به او می گوید که دیگر او  را بابا صدا نکند.

ناظم ناراحت می شود.

بعد هم خبر این که سنا می خواهد از یاماچ طلاق بگیرد و وکیلش هم خود اوست را به بایکال می دهد.

بایکال خوشحال می شود.

ادریس در قبرستان  با پاشا و عمو قراری می گذارد و در مورد سال های دور و غنچه برایشان حرف می زند و بعد می گوید: «من که زندان افتادم غنچه با راننده ی من ازدواج میکنه، شوهرش قاسم کارش رو ول میکنه، تو چوکور زنش رو میکشه… زنه دوست دختر قدیمیم بود. هیچ کدومتون از اینا خبر ندارید آره؟ »

و با تمسخر می گوید: «خوبه که وفتی من زندان بودم چوکور رو قورت ندادن! »

عمو و پاشا مات و مبهوت ادریس را نگاه می کنند.

ادریس به سمت قبری که سنگ ندارد می رود و می گوید: «اسم واقعی غنچه، مهربان بوده. یه بچه ام داره. ازتون میخوام اون بچه رو برام پیدا کنین. »

بایکال در جایی با وارتلو قرار می گذارد.

جلاسون نیز از گوشه ای آنها را زیر نظر می گیرد اما بایکال را نمی تواند ببیند.

بایکال از وارتلو علت محفاظت کردن از کوچوالی ها هنگام حمله سردار را می پرسد.

وارتلو می گوید: « به زن ها و بجه ها حمله کرد … ما تو قانونمون همچین چیزی داریم؟ »

بایکال می گوید که می توانست دخالت نکند.

وارتلو از او می پرسد که آیا جاسوسی بین آدم هایش قرار داده؟

که بایکال جواب می دهد: «اگه بدونی من چیارو میبینم… چیارو میشنوم… »

بعد هم  با تهدید می گوید: «تو اون خونه یه چیزی تمرکز تو رو به هم میزنه. اون هرچیزی که هست میخوای پیداش کنم و از بین ببرمش؟ »

وارتلو از این حرف او جا می خورد و احساس خطر می کند.

وارتلو به سعادت زنگ می زند و با ناراحتی به او می گوید: «من دارم میرم توکات. مراقب خودت باش. دیگه بهت زنگ نمیزنم. نمیتونم. من بهت دروغ گفتم.. من ازدواج کردم. »

سعادت شوکه می شود و گریه می کند.

یاماچ بعد از چند بار زنگ زدن به مونیر و خاموش بودن گوشی او سلیم را مقصر میداند.

کمی بعد ناظم به قهوه خانه می آید و خودش را وکیل سنا معرفی می کند.

یاماچ جا می خورد و می گوید: «از زنم دور بمونید آقای وکیل! برای سلامتی خودتون! »

ناظم پشتش را به او کرده و لبخندی موذیانه می زند و میرود.

سنا وقتی به خانه می رسد متوجه می شود که یاماچ در را شکسته و داخل نشسته است.

او به سنا می گوید: «وکیلت اومده بود. انگار داریم طلاق میگیریم! »

سنا که از همه جا بی خبر است می گوید که او از ناظم نخواسته تا به سراغ یاماچ برود.

یاماچ که حسابی کفری است به سنا می گوید: «اگه می خوای از زندگیم بری. بفرما! » و می رود.

سنا فورا با ناظم تماس می گیرد و با عصبانیت به او می گوید که چرا همچین کاری کرده است.

ناظم می گوید: «شما قراره طلاق بگیرد و من پروندتونو قبول کردم. کار اشتباهی کردم؟ »

سنا جوابی ندارد بدهد و گوشی را قطع می کند.

 

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان این قسمت از سریال گودال لذت برده باشید. در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال گودال قسمت ۴۱ مراجعه فرمایید .

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *