خلاصه داستان سریال ترکی گودال قسمت ۶ +زیرنویس فارسی و دوبله

حمدی که قبلا هم برای بریدن گردن یکی از آدم های وارتولو با گودال همکاری کرده و دختری را فرستاده بود اینبار هم با یاماچ به توافق می رسد که دخترهایی را برای جاسوسی پیش آدم های وارتولو بفرستد تا همه حرف های آنها را با جزئیات ضبط کنند.

یاماچ دستور می دهد که سر و صورت حمدی را پانسمان کنند و از عیسی هم می خواهد که قبل از کتک زدن آدم ها، او را در جریان بگذارد.

پدر سنا از دخترش می پرسد که اگر یاماچ را پیدا کند چه تصمیمی درباره او خواهد گرفت.

سنا گریه می کند و می گوید که حتما از یاماچ جدا می شود. و اورا حتما از زندگیش بیرون میکند.

پاشا به همراه صد نفر از افراد مسلح اش به خانه وارتولو حمله میکنند

اما خانه از پیش تخلیه شده و کسی انجا نمانده .

پاشا از این که رو دست خورده عصبی میشود.

کمی بعد رو به یکی از افرادش با نگرانی میگوید تو گودال کی موند؟

اوکه خودش جواب این سوال را میداند باعجله تیم را به سمت گودال هدایت میکند تا انجا را از خطرات احتمالی حفظ کند.

در این مدت ادم های وارتولو دو نارنجک را به یکی از مکان های شلوغ گودال می اندازند و کافی نتی را هم به اتش میکشند.

مردم زود متوجه اتش سوزی میشوند و کافی نت را تخلیه میکنند.

بعد از این ماجرا یاماچ و سلیم امی جلوی مغازه سوخته می ایستند و امی با شرمندگی گزارش خسارت هارا میدهد: ۴تا سوخته داریم خداروشکر کسی نمرده یه عده هم سوختگی هایی دارند و خوب میشن انشالا.

اما یاماچ مثل او فکر نمیکند و از این ماجرا خشمگین است.

انها در دفتر ادریس دور هم جمع میشوند تا مشورت کنند.

پاشا قصد دارد به همان روش همیشگی حمله کند و از دشمن تلفات بگیرد.

بحث بین او و امی بالا میگیرد.انها سرهم فریاد میزنند و سلیم سعی میکند ارامشان کند.

اما ناگهان یاماچ دستش را محکم روی میز میکوبد.
همه ساکت میشوند و یاماچ از انها میخواهد که بنشینند.

او با صدای بلند و با حرارت زیاد حرف میزند و رو به همه میگوید: جنازه داداشم هنوز توی سرد خونه است چرا؟چون ممکنه به تشییع جنازه حمله بشه.اینه قدرت ما؟اینه قدرت گودال؟باشه من تا اینجا به حرفهای شما گوش دادم از این به بعد شما به حرفهای من گوش میکنید.
تامن نگفتم حمله نمیکنید .
بیخبر از من کسی یه تیر بزنه میزنم.
اگه قراره بزنیم باید یبار بزنیم.
صبر میکنیم فکر میکنه تموم شده راحت شده.دستشو باز میذاره اونوقت ما میزنیم.
برای تموم کردنش میزنیم.

یاماچ بعد از گفتن این حرفها از اتاق خارج میشود .

امی و پاشا که تحت تاثیر قرار گرفته اند به یاد جوانی ادریس میفتند .

اما سلیم از این که یاماچ دارد قدرت را ارام ارام از چنگ او در میاورد خوشحال نیست.

علیچو به خواسته یاماچ به خانه ادریس می اید.

یاماچ بعد از کمی گفتگو متوجه حافظه قوی و عجیب او میشود و میفهمد که علیچو هرچه میبیند به خاطر میسپارد و هیچ چیز را فراموش نمیکند.

او حتی تعداد دفعاتی که یاماچ را در کوچه و خیابان دیده را باروز و تاریخ دقیق از بر است.

یاماچ که میداند سنا خانه اش را ترک کرده ادرس خانه او را به علیچو میدهد تا در انجا کشیک بدهد و وقتی سنا برگشت خبرش کند.

وارتولو که به گودال حمله کرده و هنوز هیچ جوابی نگرفته این را نشانه ای از قدرت خودش تلقی میکندو خوشحال است و در خانه مشروب مینوشد و باصدای بلند اواز میخواند.

او در همان حال به مدد میگوید: کم مونده دیگه میان جلو درمون زانو میزنن دیگه داریم مغازمونو باز میکنیم،مشکلیم پیش بیاد هستیم.
مواد ها و اصلحه هارو همشو بار بزن.

مدد زیاد به تصمیم ناگهانی وارتولو خوش بین نیست .

اما وارتولو انقدر خیالش راحت است که میخواهد ان شب را به خوشی بگذراند.

او به مدد میگوید : ردیف کن ،برای بچه ها هم همینطور یه شب از فلک بدزدیم ، دخترا مورد اعتماد باشن ، اینورو اونورمونو نبرنا.

صبح روز بعد دخترهای زیادی سوار ماشین حمدی میشوند و حمدی بعد از تبادل اطلاعات با انها سراغ یاماچ میرود و بعد از این که گزارش کار میدهد مرخص میشود.

یاماچ که در دانشگاه شیمی خوانده به بار کامیون وارتولو فکر میکند و وقتی از دهن سلیم میشنود که او در بارش هروئین هم دارد زیر لب با خود میگوید پس بنزین هم داخل مواد هست!

او پس از یکسری محاسبات ذهنی از پاشا میخواهد که مقداری تی ان تی برایش جور کند.

مادر سنا اورا بخاطر از دست دادن پسرش مقصر میداند.

مادر و دختر اصلا باهم نمیسازند و دعوا میکنند.

سنا بعد از این که یک سیلی هم از مادرش میخورد چمدانش را میبندد تا دوباره به استانبول برگردد.

پدرش که درمورد یاماچ تحقیق کرده لحظات اخر به سنا میگوید: تو استانبول یه محله کوچوا هست اینا هم لیدر اونجان،ادمای درستی نیستن، دنبال کارای خلافن، اگه این بچه هم از اون خانوادست یک ثانیه هم تعلل نکن طلاق بگیر.
سنا حرف های پدرش را باور نمیکند انا وقتی به خانه اش میرسد حرفهای او در سرش میچرخدو به انها فکر میکند

کامیون بزرگی نیمه شب در جاده خلوتی حرکت میکند.

ناگهان سروکله دختر جوانی در جاده پیدا میشود که از ادم های حمدی است و مدتی راننده را سرگرم میکند واورا به گوشه ای میبرد.

در مدتی که ماشین خالی است ادم های یاماچ وارد کامیون میشوند و به یکی از بشکه ها ماده منفجره وصل میکنند.

در وسط جاده وارتولو و تعدادی از افرادش منتظر کامیون هستند.

اما پیش از انکه کامیون برسد یاماچ با وارتولو تماس میگیرد و بعد از معرفس کردن خودش میگوید الان اولین قانون لوجستیکی رو یادت میدم.

هیچ وقت منابع انسانی و سرمایه رو باهم حمل نکن.

او دکمه انفجار را فشار میدهد و کامیون که در حال حرکت به سمت وارتولو و افرادش بود مقابل چشم انها منفجر میشود.

وارتولو بشدت عصبی میشود و حرص میخورد و خشمش را به زدن گلوله به گوشی اش خالی میکند.

او رو به افرادش فریاد میزند یاماچ کیه؟این یاماچ کیه باید پیداش کنیم.

بعد از این ماموریت امی و پاشا و در رودربایستی انها سلیم یاماچ را در اغوش میگیرند و السلام و علیک میگویند.

و یاماچ هم طبق رسومات درجواب انها و علیکم السلام میگویند.

همه به یاماچ و کارهایی که کرده افتخار میکنند.

همان شب وارتولو سلیم را در جاده ای که کامیونشان در ان منفجر شده بود ملاقات میکند و سر او فریاد میزند که چرا خبر نقشه برادرش را نداده است.

سلیم با او جرو بحث میکند و با خونسردی فقط میگوید نتوانسته خبر بدهد.

در این میان مدد چیزی در گوش وارتولو میگوید که اورا از این رو به ان رو میکند.

وارتولو که تا لحظاتی پیش بسیار خشمگین بود شادو بشاش میشود و رو به سلیم میگوید در اصل شما نمیدانید من کی هستم اما اون برادر لوجستیکت میفهمه.

او سوار ماشینش میشود و انجا را ترک میکند.

سلیم از خوشحالی و سرحال شدم وارتولو نگران میشود .

اوهم با عجله سوار ماشینش میشود و مدام با یاماچ تماس میگیرد اما گوشی یاماچ در دسترس نیست.

سنا روی مبل خوابش بره و یاماچ بالای سر او نشسته و از او میخواهد که چشمانش را باز کند.

سنا فکر میکند که اینبار هم خیالات است و وقتی چشمانش را باز میکند متوجه میشود یاماچ انجا نیست.

یاماچ از او میخواهد که امتحان کند.
سنا وقتی چشمانش را باز میکند اورا میبیندو محکم در اغوش میگیرد

اما ناگهان هلش میدهد و با عصبانیت میگوید برو برو ازخونه من بیرون .

یاماچ میخواهد توضیح دهد اما سنا گوش نمیدهد و با بغض میگوید مگه من چیکارت کردم که لایق اینم؟

بدون نوشتن حتی یه نامه گذاشتی رفتی، نمیخوام ببینمت ،وکیلم برای طلاق بهت زنگ میزنه.

یاماچ از سنا خواهش میکند که به حرفهایش گوش کند.

او پدر و برادر هایش را به سنا معرفی میکند و میگوید که اگر میخواهد بیشتر بداند در گوگل سرچ کند.

یاماچ ارام ارام به سنا نردیک میشود و صورت اورا نوازش میکند و میگوید هرچی گفتم واقعی بوده…من هیچ کس رو به اندازه تو دوست ندارم .

سنا برای لحظاتی در اغوش یاماچ گریه میکند اما بعد خودش را کنار میکشد و میگوید نه نمیخوام برو.

یاماچ در حالی که اشکش را پاک میکند به طرف خروجی میرود اما سنا طاقت نمی اورد و دنبالش میدود و اورا میبوسد.

ادم های وارتولو به ساختمانی که روبروی خانه سنا قرار دارد میروند تا درکمین بنشینند و منتظر فرصت مناسبی برای کشتن یاماچ بمانند.

سلیم که اوهم خود را به نزدیکی خانه سنا رسانده با دیدن انها بیشر نگران یاماچ میشود .

او بر ترسش غلبه میکند تفنگش را در دستش میگیرد و وارد ساختمان روبروی خانه سنا میشود.و به یک طبقه بالاتر از محل اسقرار نیروهای وارتولو میرود.

نیمه شب باز هم به سر سنا میزند که از یاماچ بخاطر کارهایی که کرده حساب پس بگیره.

او چند شی شکستنی به طرف یاماچ پرتاپ میکند و باز هم از او میخواهد که انجارا ترک کند .

وقتی یاماچ برای رفتن حاضر میشود سنا بیشتر عصبی میشود و رو به او فریاد میزند پس من چه گ…ی بخورم؟ بگو مگوی انها به اتاق نشیمن که در دیدرس ادم های وارتولو است کشیده میشود.
افراد وارتولو لبه پنجره خانه روبرویی می ایستند و از طبقه بالای انها هم سلیم به یاماچ و سنا نگاه میکند و خودش را نشان میدهد.

یاماچ با دیدن سلیم متوجه خطری بودن اوضاع میشود سنارا دراغوش میگیرد و به گوشه ای شیرجه میزند.

در همین لحظه ادم های وارتولو خانه سنارا به رگبار میبندند

 

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان این قسمت از سریال گودال لذت برده باشید. در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال گودال قسمت ۷ مراجعه فرمایید .

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *