خلاصه داستان سریال تلخ و شیرین | قسمت ۲۲ | پاورقی + زیرنویس و دوبله

در این قسمت خانم معلم حیات، زینب را به عنوان همخوان گروه موسیقی به اُنور معرفی کرد. بوراک با خوشحالی به گزیده خبر داد که با یک باشگاه فوتبال قرارداد بسته و از طرفی نگران این بود که گزیده و کورای دوباره با هم رابطه برقرار کنند اما گزیده به او اطمینان داد که چیزی بین او و دوست پسر سابقش نیست. در حین این گفتگو، کورای را دیدیم که با ناراحتی و عصبانیت آن ها را زیر نظر دارد.

در ادامه دیدیم که حیات برای اولین بار دیر در کلاس حاضر شده و گزیده نگران خواهرش است و کورای که از او و بوراک ناراحت است به غیبت معلم اعتراض می کند. گزیده به دنبال حرف های کورای از کلاس می شود و خواهرش را در حال صحبت با مدیر پیدا می کند و حیات با سرعت به کلاس می آید. کورای می گوید: “شاید حواس پرتی خانم معلم از عشق است!” و همین حرف باعث می شود بحث درباره عشق در کلاس بالا بگیرد. هرکس نظری می دهد. کورای می گوید: “در راه عشق نباید تسلیم شد و باید برای عشق زندگی ات را فدا کنی.” اما حیات می گوید: “عشق برای زندگی کردن است، نه مردن. عشق باعث می شود نگاه آدم به زندگی مثبت شود.”

پدر سودا برای ملاقات با او به مدرسه آمد اما سودا با تندی با او رفتار کرد و از او خواست از آنجا برود چون به مادرش خیانت کرده و به خانواده اش دروغ می گوید. بوراک حرف های آن دو را شنید.

زینب و گزیده در راه خانه در مورد حواس پرتی حیات صحبت کردند و گزیده گفت رابطه خواهرش با آقای فلاحی به هم خورده و او تصمیم دارد به نحوی رابطه ی آن ها را درست کند. در همین فکرها و صحبت ها بودند که حیات را مشغول گوش دادن به موسیقی دیدند، برگشتند و اتومبیل خانم معلم را از جلوی در برداشته و دو کوچه پایین تر پارک کردند تا خانم معلم با آقای فلاحی تماس بگیرد و به او در پیدا کردن اتومبیلش کمک کند. گم شدن اتومبیل را به حیات اطلاع می دهند و سعی دارند او را مجاب کنند تا با آقای فلاحی در این مورد صحبت کند بی خبر از اینکه نادر، زودتر از آن ها ماشین را پیدا کرده و دم در گذاشته است. ن

قشه ی زینب و گزیده نقش بر آب شد اما زینب نقشه ی دیگری در سر دارد که در قسمت های بعد خواهیم دید…
در ادامه دیدیم که دوستان کورای متوجه عصبی بودن و حواس پرتی او شده اند و از او می خواهند گزیده را فراموش کند و ما از مصمم بودن کورای برای رسیدن به گزیده آگاه شدیم چرا که به دوستانش گفت هر طور شده بوراک را از میدان به در خواهد کرد.

بوراک از دوستش مقدار زیادی پول قرض می گیرد تا قراردادش را با باشگاه قطعی کند.
کورای با نقشه قبلی با یک جعبه شیرینی به دیدن بوراک رفت، مادر بوراک او را به خانه دعوت کرد و برادر کوچک تر بوراک که بیمار است و روی ویلچر می نشیند از دیدن ماشین مدل بالای کورای هیجان زده شده و کورای او را سوار اتومبیلش کرد تا در شهر گشتی بزنند…

پدر زینب او را به خاطر دیر به خانه رفتن، بازخواست کرد و به او گفت حق ندارد در کلاس تمرین آواز شرکت کند و با خشونت از او خواست مدرسه اش را زودتر تمام کند و زینب دلشکسته و گریان به اتاقش پناه برد…

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *