خلاصه داستان سریال تلخ و شیرین قسمت ۳۸ + زیرنویس و دوبله

سودا دیر به مدرسه می رسد از بچه ها می پرسد : “چی درس داد؟ ” بچه ها او را به دروغ گفتن و خیانت به بوراک متهم می کنند . بوراک هم بی تفاوت از کنار او رد می شود .سودا می گوید : “بوراک با گزیده می گرده بهش هیچی نمیگین. چون من با کورای دوستم سرزنشم میکنین. همه تون دو رویین .”
فلاح کورای را به خانه میبرد و سودا با دسته گل به ملاقاتش می رود و حال او را می پرسد . کورای خیلی خوشحال می شود . سودا می گوید: ” چرا هنوز عکسو به گزیده نشون ندادی؟ تو الان بهترین فرصتو داری جون خواهرشو نجات دادی ” کورای می گوید که همه چیز را درست خواهد کرد . خدمتکار برای کورای غذا میاورد و سودا برای اینکه کمک کند خودش غذا را به او می دهد.
حیات خانم و زینب و گزیده میخواهند سوار ماشین شوند و به ملاقات کورای بروند که جاهد از راه می رسد و زینب و حیات را تهدید می کند . بچه ها از راه می رسند و سعی دارند به او حمله کنند ولی حیات خانم جلوی آنها را می گیرد . وقتی جاهد می رود بچه های دیگر هم از حیات خانم می خواهند باهم به ملاقات کورای بروند . وقتی به خانه کورای می رسند فلاح به آنها خوش آمد می گوید و به اتاق کورای راهنمایی شان می کند . سودا که با کورای در حال تماشای فیلم است متوجه می شود و خود را در دستشویی قایم می کند . کورای مودبانه به بچه ها می گوید : ” خوش اومدین لطف کردین تشریف آوردین ولی نمی دونستم برای اینکه باهام خوب بشین باید چاقو بخورم .” گزیده به دستشویی می رود و با سودا روبرو می شود و به او می گوید : ” تو پیش کورای بودی آره ؟ ولی من دهن لق نیستم .” در ادامه بعد از رفتن بچه ها گزیده از حیات می خواهد که بیشتر پیش کورای بماند و حیات اجازه می دهد . گزیده به کورای می گوید : ” تو این مدت به جز دشمن طرفدار هم پیدا کردی سودا رو میگم تو دستشویی قایم شده بود . ” کورای می گوید : “اومده بود عیادتم . قایم شده بود چون ترسید سوتفاهم بشه آخه دوست پسرش از دوستی ما خوشش نمیاد .” گزیده می گوید: ” بوراک و سودا کات کردن .” کورای عکس بوسه آنها را به گزیده نشان می دهد و اینطور توضیح می دهد : ” اونا جدا نشدن من این عکسو به عنوان یه دوست نشونت دادم بعد از این اتفاقا تصمیم گرفتم دیگه به کاری مجبورت نکنم . بیا فقط دوست عادی باشیم .” گزیده که از دیدن عکس ناراحت شده است وانمود می کند که این قضیه اصلا برایش اهمیتی ندارد .

آقای فلاح که متوجه آزاد شدن جاهد شده است از صدری می خواهد که آمار او را دربیاورد و از حیات و گزیده و زینب بدون اینکه خودشان بفهمند محافظت کند .
در مدرسه گزیده بوراک را تحویل نمی گیرد و دلیلش را هم نمی گوید در عوض به کورای توجه می کند . بوراک ناراحت می شود و در راهرو جلوی کورای را می گیرد و می گوید : ” فکر کردی با این کارای مسخره میتونی گزیده رو به دست بیاری ؟ گزیده هیچوقت محلت نمیذاره .” کورای می گوید: ” برو فوتبالتو بازی کن بابا .” مستحق که آنها را می بیند از آنها می خواهد به جای دعوا انرژی شان را برای نمایندگی شورا خرج کنند . کورای به بوراک پبشنهاد می دهد که سر نمایندگی شرط ببندند و هرکس باخت بیخیال گزیده شود . بوراک قبول نمی کند .
سر صف آقا شریف به خاطر این که کسی نامزد شورا نشده ناراحت است و مدام اصرار می کند تا شاید یک نفر برای نامزدی در انتخابات دستش را بالا ببرد که یک دفعه کورای دستش را بالا می گیرد. آقا شریف می گوید: ” باز هم قهرمان کسی که جونشو به خطر انداخت و معلمشو نجات داد و امروز هم آبروی مدرسه رو نجات می ده .” بوراک بعد از کمی تعلل برای رقابت با او داوطلب می شود .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *