خلاصه داستان سریال تلخ و شیرین قسمت ۴۵ + زیرنویس و دوبله

همه دانش آموزان و معلم ها در حیاط مدرسه جمع شده اند. ماشین حیات خانم داغان شده، شیشه هایش شکسته، کاپوت از ماشین جدا شده و لاستیک ها سرجایشان نیستند. حیات خانم با دیدن اتومبیل محبوب خود به آن شکل گریه می کند و آقای شریف با تعجب می گوید: «بیچاره حیات خانم این همه برای دانش آموزانش فداکاری می کند و این همه هم بلا سرش می آورند. کورای جریان را به برادرش آقای فلاح اطلاع می دهد.

در کلاس دانش آموزان جمع می شوند و می گویند که کار جاهد بوده و باید کاری کنند. بوراک می گوید: «نباید دیگه دست توی دست بگذاریم. » و امل می گوید: «ماشین برای حیات خانم مثل دوستش بود. » و با تاسف به ندیم می گوید: «نباید به حرف تو گوش می دادیم و تقلب می کردیم. حیات خانم ما را نمی بخشد و دیگر به ما اعتماد نمی کند. » ندیم به بچه ها میگوید: «حتما کسی به آقای شریف گزارش تقلب ما را داده. » و به کورای مشکوک می شود.

گزیده محض خنده به بوراک می گوید: «اگر خواهرم مانع دوستی ما شود من فرار می کنم و تو را هم با خود می برم به کارتپه. چون آنجا خیلی دیدنی و زیباست. » بوراک کنجکاو می شود بداند گزیده قبلا با چه کسی به کارتپه رفته است و به او می گوید: «اگر آخر هفته ا کاری نداری باهم به کارتپه برویم. » گزیده هم از پیشنهاد او استقبال می کند.

ندیم پیش کورای می رود و به او می گوید: «چرا به آقای شریف خبرچینی کرده و آن ها را لو داده است؟ » کورای با خنده می گوید: «شماها ریاضی بلد نیستید و بی مغز هستید. » و برای اینکه خودش را نشان بدهد خیلی سریع شروع به حل کردن سوالات ریاضی می کند. همه ی دانش آموزان هاج و واج او را نگاه می کنند و سودا با تحسین به او خیره می شود.

در همان لحظه بوراک عکس هایی از سفر گزیده و کورای به کارتپه دریافت می کند که به شدت عصبانی می شود.

آقای شریف قصد دارد بچه های متقلب را توبیخ کند و به همه شان صفر بدهد. نادر پیشنهاد می دهد به جای این کار توسط بیتا خانم معلم ریاضی کلاس خصوصی دایر کند و از پولی که بابت کلاس به دست می آید با بیتا خانم عروسی کند. شریف که همیشه به فکر پول است از این فکر خوشش می آید و به دانش آموزان می گوید: «به جای تنبیه کردن، شما را بخشیدم. در عوض شما هم باید در کلاس خصوصی شرکت کنید. » ولی دانش آموزان نمی دانند پول کلاس را چطور تهیه کنند.

موقع برگشتن از مدرسه بوراک که با دیدن عکس های کورای و گزیده ناراحت شده است به گزیده طعنه می زند و م یگوید: «با کورای هرجا دلت خواسته رفتی و خوش گذراندی. » و با دلخوری از او جدا می شود. سودا که همیشه در حال تعقیب آن دو است با دیدنشان خیالش راحت می شود که هنوز باهم درگیرند. کورای سودا را به خانه شان می برد و سعی می کند طوری به او بگوید که صاحب یک خواهر است که او زیاد ناراحت نشود. ولی سودا که تحمل شنیدن این خبر را ندارد شوکه می شود.

زینب همچنان نگران اونور است و با گزیده قرار می گذارند بعد از مدرسه سری به خانه آنها بزنند. از آن طرف حیات خانم دلش نمی آید ماشینش را اوراق کنند و می خواهد دوباره تعمیرش کند ولی هزینه تعمیر جور نمی شود.

آقای فلاح به وسیله صدری و چند نفر از دوستانش جاهد را گیر می آورد و به او هشدار می دهد: «اگر تا شب شهر را ترک نکند به خاطر آزار و اذیت حیات و چاقو زدن به کورای تاوان خواهد داد. » بعد از آن آقای فلاح به دیدن حیات خانم می رود و در مورد جاهد از او می پرسد. ولی حیات به او می گوید شما کاری نکنید. پلیس او را مجازات خواهد کرد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *