خلاصه داستان بوی باران قسمت ۳۳ + زیرنویس و دوبله

فریبا با حقه بازی دلیل آمدن ترانه به کارخانه را از زیر زبان سهیل بیرون می کشد و می فهمد که پیمان، برادر ترانه است. سپس با ترانه در ماشین می نشیند تا صحبت کنند. او می گوید: «از اولشم فک می کردم که داداشت بی گناه باشه. منم شاید بتونم چیزایی که می دونمو بهت بگم اما قبلش باید صد میلیون ناقابل بهم بدی. » ترانه می گوید: «من صد میلیون پولو از کجا بیارم؟ » فریبا که فکر می کند او دکتر و خیلی پولدار است می گوید: «این دیگه مشکل شماست. قسطی هم قبول می کنم. پول که کامل شد چیزایی که باید بشنویو می شنوی. »

سیاوش به دیدن یکی از آشناهایش می رود و حال او را می پرسد. یونس که به خاطر مشکلاتش مدتیست از زن و بچه اش بی خبر است با او درد و دل می کند و از دلتنگی برای فرزندش می گوید. سیاوش می پرسد: «حاضری به یه بچه سرطانی که تازه به مدرسه رفته کمک کنی؟ » او ماجرای اقامت ناجیه و حکمت را تعریف می کند و ادامه می دهد: «اگه برش گردونن افغانستان مداوای پسرش نیمه تموم می مونه. » سپس از یونس می خواهد به صورت صوری با ناجیه ازدواج کند و بعد از اینکه کار اقامتش درست شد عقد را باطل کند.

در محضر سیاوش منتظر یونس است تا به وسیله وکالت نامه ای که خودش از ناجیه دارد آنها را به عقد هم درآورد. بعد از مدتی انتظار یونس با خوشحالی تماس می گیرد و می گوید که همسر و فرزندش را پیدا کرده است و دیگر نمی تواند کمکی کند. از طرفی ناجیه را برای انتقال به افغانستان آمده می کنند. سیاوش هم به خاطر کمبود وقت ناچار می شود او را به عقد خودش درآورد.

سهیل ماشینش را فروخته و بیست میلیون برای دادن به فریبا جور کرده است. او پول را به ترانه می دهد و می گوید: «اگه اونا بفهمن تو کی هستی و واسه چی وارد کارخونه وخونشون شدی ازت شکایت می کنن. فعلا باید با این پول دهن فریبارو بسته نگه داری. »

ترانه در کارخانه این پول را به فریبا می دهد و فریبا می گوید: «حرفایی که من قراره بزنم یعنی دارم با جونم بازی می کنم. تا آخر این هفته فرصت داری بقیه پولو بیاری. »

ناجیه که دیگر اقامتش حل شده وقتی می فهمد خود سیاوش او را عقد کرده شوکه می شود.

در کارخانه سیاوش از ناجیه می خواهد که مدتی سر کار نیاید و به مرخصی برود چون هنوز معلوم نیست چه کسی موضوع اقامت او را لو داده است و از طرفی حکمت هم که کامل خوب نشده به مراقبت نیاز دارد.

در ادامه ناجیه ماجرای ازدواج صوری با سیاوش را برای ترانه تعریف می کند و از او می خواهد هرگز در این باره به کسی چیزی نگوید.

فریبا که برای تمام کردن کارهایش به انبار کارخانه رفته، قفسه ها رویش آوار می شود و سرش ضربه می بیند. او را به بیمارستان می رسانند و سیاوش در آنجا دلیل این اتفاق را از شهاب می پرسد. شهاب جواب می دهد: «امکان نداره قفسه ها همینجوری پرت بشه. ما اونجا مامور ایمن سازی داریم که همه چیزو چک می کنه. » ترانه هم صحبت های آنها را می شنود سپس دکتر خبر فوت فریبا را می دهد و همه را شوکه می کند.

در کارخانه آرمان با یک جعبه شیرینی وارد اتاق شهاب می شود و مناسبت شیرینی ها را به می گوید: «بابات با این آبدارچی جدیده، ناجیه ازدواج کرده. »شهاب که هم تعجب کرده وهم خیلی ناراحت شده است از آرمان می خواهد شیرینی ها را بین همه ی کارگرها پخش کند و دلیلش را حتما به آنها بگوید. آرمان این کار را می کند.

شهاب خبر ازدواج سیاوش را به سیمین می دهد و با حرف هایش سعی دارد عصبانی اش کند و او را به جان سیاوش بیاندازد. اما سیمین واکنش زیادی نشان نمی دهد و وانمود می کند که برایش مهم نیست. اما بعد از رفتن شهاب چهره اش چیز دیگری را نشان می دهد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *