خلاصه داستان سریال تلخ و شیرین قسمت ۷۰ + زیرنویس و دوبله

کورای ابرو را پیدا می کند. او هم با عصبانیت می گوید: «مگر پدر و مادرم هستی که افتادی دنبال من؟ » کورای دلیل اخراج شدن او را از مدرسه می پرسد و ابرو می گوید: «مدرسه آتش گرفت و یک سوتفاهم باعث شد که فکر کنند کار من بوده است. برای همین عذرم را خواستند. » کورای می گوید: «من می توانم کمکت کنم به شرطی که تو هم کمک کنی. » بعد دست گل زیبایی می خرد و به دست ابرو می دهد و او را به عیادت سودا می برد. سودا که انتظار دیدن ابرو را در آن شرایط ندارد خیلی خوشحال می شود. سپس کورای که می بیند سودا نمی تواند غذای بیمارستان بخورد او را با ویلچر از بیمارستان فراری می دهد و به یک رستوران شیک می برد. سودا می گوید: «حالا که می خواهی غذای دریایی بخوریم به جای خاویار، ماهی بخوریم. » باهم به رستوران کنار ساحل می روند و غذای خوشمزه ای سفارش می دهند و باهم خوش می گذرانند.

در مدرسه آسیه و ندیم از دست عابدین که مثل گوسفند دستورهای آسیه را اجرا می کند خسته شده اند. بالاخره آسیه با عصبانیت به او می گوید: «مگر تو غرور نداری؟ چرا هرکاری می گویم انجام می دهی؟ » عابدین که منتظر همین لحظه بود می گوید: «چون نقشه ات را نتوانستی عملی کنی ناراحتی! » ندیم و آسیه هردو باهم می گویند که چه نقشه ای؟ و عابدین توضیح می دهد که حرف های آن دو را شنیده است که می خواستند او از آسیه بیزار شود. و اینکه می داند آنها همدیگر را دوست دارند. و ادامه می دهد: «من به خاطر شما هیچ مشکلی با این قضیه ندارم. » آسیه خوشحال می شود و عابدین می گوید: «فقط یک شرط دارم تا شما را ببخشم. » آنها به بوفه ی مدرسه می روندو طبق نقشه ای که عابدین کشیده است عابدین بر سر آسیه فریاد می زند: «چقدر از من کار میکشی من که نوکرت نیستم! دیگر نمی توانم این وضع را تحمل کنم. » و آسیه به التماس به او می گوید که او را تنها نگذارد ولی عابدین قبول نمی کند و رابطه اش را با او به هم می زند و می رود. همه ی مدرسه با دهانی باز این ماجرا را نظاره می کنند.

امل قصد دارد شریف را سرکار بگذارد. برای همین به دیدن او رفته می گوید از بیتا خانم شنیده است که خانواده ی آنها رسمی دارد که داماد باید قبل از عروسی عروس را سورپرایز کند. به این تریتب که لباس محلی پوشیده و سوار شتر شود و روی شتر رقص انجام دهد. آقای شریف به خاطر این یادآوری از امل تشکر می کند و از مستحق می خواهد هرچه زودتر برایش شتر و لباس محلی پیدا کند.

حیات خانم در کلاس به بچه ها می گوید: «امروز روز مبارزه با اعتیاد معرفی شده است. » و به بچه ها هشدار می دهد که آن همه با موبایل بازی نکنند و می گوید: «ضررهای اعتیاد به تکنولوژی جبران ناپذیر است. »

گزیده و زینب که از حرف های دیروز فلاح درمورد خودشان ناراحتند تصمیم می گیرند که از حیات و فلاح جدا شوند و زندگی مستقلی را شروع کنند. این موضوع را با حیات مطرح می کنند. ولی او مخالفت می کند. و بچه ها را به خانه ی آقای فلاح می برد تا فلاح آنها را نصیحت کند. گزیده سر میز شام به فلاح می گوید: «شما دیروز با تلفن به کسی می گفتید که می خواهید از شر ما خلاص شوید و ما هم تصمیم گرفتیم که جدا از شما زندگی کنیم. » حیات با تعجب به فلاح نگاه می کند و فلاح بعد از کمی فکر کردن می گوید: «ولی منظور من شما نبودید. » او دو بچه ای گربه ای که حیات به خانه اش آورده نشان می دهد و می گوید: «من به موی گربه حساسیت دارم برای همین نمی خواستم این ها در خانه ام باشند. » همه از سوتفاهم پیش آمده خنده شان می گیرد و از فلاح عذر خواهی می کنند. فلاح، گزیده و زینب را به یک اتاق خواب بزرگ و شیک می برد و می گوید: «اینجا اتاق شماست. » و با این کار آنها را خوشحال می کند.

GUNAY

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *