خلاصه داستان سریال دستم را رها نکن قسمت ششم + زیرنویس و دوبله

سومرو از ماشین پیاده می شود و می بیند مرت بیهوش افتاده است. او مرت را از ماشین در می آورد و کمی آن طرف تر با چمن ها پنهان می کند و سمت ماشین برگشته و به پلیس زنگ می زند و می گوید تصادف کرده و تنهاست .

آزرا و گونول و تاریک همه محله را می گردند اما اثری از مرت نیست. تاریک به جنک خبر می دهد و او که از کلانتری بیرون آمده دوباره برمی گردد و گزارش گم شدن مرت را می دهد.

دم در خانه گونول آزرا در حال گریه است و گونول او را دلداری داده و خودش را مقصر می داند. تاریک کنار آنها ایستاده و به جنک آدرس آنجا را می دهد و او هم خود را می رساند. ناظم شوهر گونول نسبت به گم شدن مرت بی تفاوت است و از اینکه ماشین برنج فروشی اش نیست عصبانی شده و پی آن را می گیرد و وقتی میفهمد شکسته عصبانی می شود. گونول به او می گوید تو بچه را برای خرید بیرون فرستادی و مقصری اما ناظم گردن نمی‌گیرد و طلبکارانه می گوید به من ربطی ندارد. من ماشین را میخواهم. جنک خسارت ماشین را به او می دهد.

پلیس پیش سومرو می رود اما چیزی از مرت دستگیرشان نمی شود. سومرو خانه می رود. وقتی جانسو از او می‌پرسد باز هم در مورد تصادف از مرت و زنگ زدنش چیزی نمی‌گوید. جانسو به او می گوید که شب آزرا را در حال فروختن برنج دیده است و ناراحت شده. سومرو باز هم اهمیت نمی دهد و می گوید به من ربطی ندارد.

جنک شب با خواهرش ملیس در خانه صحبت می کنند و در حال درد و دل و شکایت از کارهای مادربزرگ هستند.

فردا صبح آزرا باز هم به کلانتری می رود اما خبری از مرت نیست. او به سومرو زنگ می زند و ماجرا را به او می گوید آکا سومرو اظهار بی اطلاعی می کند. سومرو ماشینی از بیمه گرفته و دوباره به محل حادثه می رود اما مرت آنجا نیست. یک لنگه کفش مرت آنجا جا مانده است.

ناظم با گونول دعوا می کند و می گوید مرت دیوانه است و گم شدنش مربوط به من نبوده‌. آزرا وسایلش را جمع می کند و می  خواهد برود .گونول مانع او می شود اما آزرا میگوید در جایی که به برادر من دیوانه بگویند نمیمانم. گونول به او کلید یک اتاق در آن نزدیکی را می دهد که مال آشنایانش است و النگوی خودش را در می آورد و به آزرا می دهد و او را راهی می کند.

آزرا به خانه می رود که خیلی کوچک و کهنه است. کمی بعد جنک پیش گونول می رود و هر دو با هم پیش آزرا می روند. آزرا از دیدن دوباره او عصبانی می شود . جنک برای آزرا گوشی خریده است . آزرا اول قبول نمی کند اما جنک می گوید برای خبر گرفتن از کلانتری لازم می شود. او گوشی را می دهد و می رود.

شب در خانه مادر جنک با ملیس و آدرا خواهر و برادر در اتاق جلسه گذاشته و پست سر مادر بزرگ حرف می زند . او می گوید مادربزرگ دیگر سنش بالا رفته و خیلی احساس ریاست می کند از این به بعد شما در ظاهر حرفهای او را تأیید کنید اما کار خودتان را بکنید و به حرف من گوش دهید. مادر بزرگ به خانه رسیده و حرفهای او را از پشت در اتاق می شنود و دلش می‌شکند. او مریض است و دکترها در مورد بیماری به او اخطار داده اند اما پیش کسی چیزی نگفته است.

فردا مادربزرگ به محله ی مادرش می رود و به بچه های کوچه جایزه می دهد. او به مادر پیر سرمی زند.

آزرا با خانومی که خانه را به او اجاره داده بیرون رفته و همراه تو غذا می‌پزد و در خیابان م یفروشند. مادر بزرگ جنک در همان محله است و وقتی از خانه بیرون می آید حالش بد می شود و ناگهان می افتد. آزرا در کوچه او را میبیند که روی زمین افتاده است …

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *