خلاصه داستان سریال تلخ و شیرین قسمت ۷۹ + زیرنویس و دوبله

بیتا خانم قصد دارد از حیات چند سوال درمورد آقای فلاح بپرسد. ولی حیات نمی خواهد درباره ی فلاح حرفی بزند.

ابرو که سعی دارد ذهن سودا را به هم بریزد در مقابل سودا که می گوید بیا یکدیگر را بهتر بشناسیم با تمسخر می گوید: «من تو را می شناسم. تو آنقدر اعتماد بنفس داری که اجازه می دهی کورای با گزیده در یک نمایش عاشقانه بازی کند! » سودا ناراحت می شود و به کورای اعتراض می کند که چرا نقش مقابل گزیده را انتخاب کرده است! کورای می گوید: «کاش تو به جای گزیده بودی. این فقط یک نمایش است. » اما ابرو دست بردار نیست و مدام توی گوش سودا  از کورای و گزیده حرف می زند و از پدرشان مثال می آورد که چطور زندگی دوتا زن و بچه هایشان را خراب کرده است. سودا با ناراحتی می گوید: «این حرف ها دیگر فایده ای ندارد. همه چیز تمام شده است. »

حیات خانم به سالن نمایش می آید تا بر اجرای تئاتر نظارت کند. گزیده و کورای در نقش رومئو و ژولیت درمقابل هم اجرا می کنند. حیات در تمام لحظات اجرای آنها به یاد فلاح و رفتارهای عاشقانه ی او می افتد و غمگین می شود. وقتی گزیده و کورای روبروی هم ابراز عشق می کنند، بوراک و سودا ناراحت می شوند و سودا سالن را ترک می کند. کورای به گزیده می گوید: «سودا از اینکه ما باهم در نمایش هستیم ناراحت است. » و گزیده می گوید: «حسادت او بی مورد است چون رابطه ی ما تمام شده است. »

آقای شریف که می خواهد به دانش آموزان خودی نشان دهد، وزنه برداری می کند. ولی مثل همیشه از دانش آموزان فریب می خورد. آنها وزنه ی سنگینی به میله ی وزنه برداری سوار کرده اند و شریف بعد از بلند کردن وزنه پس می افتد.

بیتا از شریف می خواهد برای مراسم عروسی شان مربی رقص بگیرند تا به آنها رقص یاد بدهد. آنها باهم برای تمرین رقص می روند. بیتا به زنی که مشغول تمرین رقص با شریف است حسادت می کند و مانع رقص آنها می شود. و هنگامی که مربی مرد برای تمرین رقص بیتا در مقابل او قرار می گیرد، شریف با دیدن او که مرد خوشتیپی است بدحال می شود.

حیات خانم در کلاس متوجه می شود که شاگردانش بی حال هستند و دل و دماغ درس خواندن را ندارند. بنابراین به آنها پیشنهاد اردو را می دهد. او می گوید: «فردا روز بزرگداشت شهدای ترکیه است. بهتر است برای زیارت قبور آنها باهم به بورسا برویم. » بچه ها از پیشنهاد او خوشحال می شوند و صیح زود همه باهم با اتوبوس راه می افتند.

بازدید از کلیپ زینب و اونور از ۴۰ میلیون نفر گذشته است. تهیه کننده ای به زینب زنگ می زند و درخواست ملاقات از زینب و اونور را دارد. و همه به آنها تبریک می گویند.

از آن طرف فلاح که به شدت عصبی شده است تلاش می کند هرطور شده تامر را پیدا کند. صدری به او می گوید: «تامر دیگر دادستان نیست. او به عنوان وکیل در استانبول کار می کند. » فلاح و گروهش به دفتر او می روند ولی انگار تامر آب شده و زیر زمین رفته است.

GUN AY

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *