خلاصه داستان سریال حکایت ما قسمت ۱۰۰ + زیرنویس و دوبله

بعد از رفتن جمیل، فیلیز با باریش، که خیلی عصبانی است، صحبت کرده و به او می گوید که هرطور شده از جمیل طلاق می گیرد و ثابت می کند که این ازدواج فرمالیته بوده است.
فکری می خواهد شکران را به عمر تحویل دهد تا پولش را بگیرد. اما شکران به هیچ وجه حاضر نیست با عمر برود. آنها سه تایی بیرون با یکدیگر صحبت کرده و شکران می گوید که الماس ها را از او دزدیده اند. او اسم افرادی که این کار را کرده اند به عمر می دهد و قرار می شود در ازایش از او پول بگیرد. بعد از رفتن عمر، شکران به فکری می گوید: «الماس ها دست من است. باید آنها را به فرد مطمئنی بفروشیم و فرار کنیم». فکری استقبال می کند. عمر که به آنها مشکوک است، افرادش را برای زیر نظر داشتن فکری و شکران ، دم خانه او میگذارد.
توفان پیش عمر رفته و طلبکارانه، علت نزدیکی و صمیمیت او با زینب را میپرسد. عمر او را دست به سر میکند، اما توفان همچنان به او مشکوک است. توفان هنگام رفتن یواشکی برگه ای از روی میز برداشته و با خود می برد.
عمر وقتی می فهمد که آنها می‌خواهند سرپرستی‌ زینب را بگیرند، عصبی شده و فکرش مشغول می شود. او در پی راه حلی برای جلوگیری از این مسأله است.
توفان برگه واریزی های بانکی عمر را که مبالغ هنگفتی در آن است، به باریش نشان می دهد. باریش که طبق معمول به عمر شک دارد، یکی از دوستانش را برای تعقیب عمر می گذارد تا اطلاعاتی جمع کند.
شب، باریش به خواسته مادربزرگ فیلیز، قرار است به خواستگاری فیلیز بیاید. از آنجایی که به مادر بزرگ قول داده بود با پدر و مادرش بیاید، او توفان و تولای را به عنوان خانواده اش و بزرگتر خودش، به خواستگاری می برد. آنها شب بعد از تایید مادر بزرگ، حلقه به دست انداخته و نامزد می شوند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *