خلاصه داستان سریال حکایت ما قسمت ۱۰۹ + زیرنویس و دوبله

باریش با خوشحالی به خانه فیلیز می رود و به او خبر میدهد که بهترین وکیل را برای او جور کرده و به زودی تبرئه می شود. کمی بعد، مادر باریش با فیلیز تماس میگیرد و او و خانواده اش را برای شام فردا دعوت میکند. او به فیلیز میگوید «باریش و پدرش با یکدیگر آشتی کرده اند». فیلیز وقتی با باریش صحبت میکند، متوجه می شود که وکیل را نیز پدر باریش فرستاده است.باریش که پدرش را می‌شناسد، به فیلیز میگوید که دعوت فردا را رد خواهد کرد، زیرا دردسر ساز خواهد شد. اما مادر باریش به او اصرار میکند. او که مطمئن است این دعوت بی دلیل نیست پیش پدرش می رود. ثروت خودش را به مظلومیت زده و این دعوت را از سر سازش و دوستی نشان میدهد. باریش به شرط اینکه او از فیلیز و خانواده اش بابت بی خانه کردن آنها معذرت خواهی کند، این دعوت را قبول میکند.
شیما و مژده خانه شان را برای فروش گذاشته بودند تا به آنکارا بروند. آنها خانه را می‌فروشند اما شیما خانم ناراحت است و مدام به فکری و خاطراتش فکر میکند.
پدر عایشه قرار است از زندان آزاد شود و آنها نیز از استانبول می روند. فیکو از رفتن او خیلی ناراحت است.
عمر بخاطر نبود مدارک کافی علیه او، از زندان آزاد می شود. او به خانه فیلیز رفته و زینب را با خودش می برد. فیلیز و بقیه از رفتن زینب ناراحت می شوند زیرا به او عادت کرده بودند.
فکری و خانم دکتر با یکدیگر به کمپ می روند و در حال خوشگذرانی هستند. خانم دکتر گاهی دردش میگیرد و حالش بد می شود. او که دیگر خسته شده، تصمیم به خودکشی میگیرد اما فکری جلوی او را میگیرد و سعی میکند با حرفهایش او را آرام کند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *