خلاصه داستان سریال ترکی عطر عشق قسمت ۱۰۰ + زیرنویس و دوبله

قهر نهاد و محبوبه طول کشیده و صنم و لیلا نگران شده اند. محبوبه از دوری شوهر عذاب می کشد ولی غرورش اجازه نمی دهد از نهاد عذرخواهی کند. صنم به مغازه می رود و به پدرش می گوید: «اگر تو چیزی نگویی چطور مشکلاتمان را حل کنیم؟ وقتی اینطوری رویت را از ما برمی گردانی انگار ما گرفتار رعدو برق شده ایم. » نهاد گریه می کند و می گوید: «من می دانم تو هیچ وقت من را شرمنده نمی کنی. به تو اعتماد دارم. به من بگو آن مردی را که تو را از رعد و برق محافظت کند پیدا کرده ای؟ » صنم با چشمان اشک آلود می گوید: «بله. پیدا کرده ام. » نهاد می گوید: «نمی توانم مادرت را ببخشم او دل من را شکسته است. » صنم به خانه برمی گردد. لیلا به محبوبه می گوید: «تو و پدر عشق چندین ساله تان را فدای حرف مردم محله کردید. » و به صنم می گوید: «امروز امره و آیلین را در حال بوسیدن هم دیدم. می خواهم به عثمان یک فرصت بدهم چون او به من اهمیت می دهد. » صنم می گوید: «برای این که جان را آزاد کنم مجبور شدم عطرم را به او بدهم. ولی او رسما من را گول زد و سهامش را به نام آیلین کرد. من این را نمی دانستم باید در فرصت مناسب جریان را به جان بگویم چون می دانم او خیلی ناراحت خواهد شد. »
جان در خانه، به امره می گوید: «این که فابیو از شکایتش منصرف شده عجیب است. » امره می گوید: «سهام دست آیلین باشد بهتر از فابیو است و مک کنیان هم قراردادش را با ما لغو نمی کند. آیلین را به من بسپار من از پس او برمی آیم. » جان می گوید: «تو حق داری ولی یادت باشد به آیلین دوباره اعتماد نکن. »
صنم تمام شب بیدار می ماند و عطر درست می کند تا فردا طبق قرارش به فابیو تحویل بدهد.
جان صبح زود وارد شرکت می شود و با انرژی بالا به همه سلام می دهد و صنم را بغل می کند و می گوید: «عطر تو دیوانه ام کرده! » بعد جلسه ای ترتیب می دهد تا طرح ها دوباره بررسی شوند. بعد از جلسه از صنم می خواهد بروند و غذا بخورند ولی صنم که با فابیو قرار دارد جان را می پیچاند و به دیدن فابیو می رود. در این فاصله جیدا و مک کنیان به دیدن جان می آیند. مک کنیان به جان می گوید: «جریان فابیو را شنیدم. مطمئن بودم آدم خوبی مثل تو نمی تواند با فابیو کنار بیاید. » بعد از رفتن آنها جان به درم می گوید: «خوشحالم که دیگر با فابیو رابطه ای نداریم. »
صنم عطرش را به فابیو می دهد. فابیو آن را بو می کند و سرمست می شود و کاغذی را جلوی صنم می گذارد و می گوید باید امضا شود. صنم با خشم می گوید: «تو با من صادق نبودی. قرار نبود سهامت را به ایلین بدهی. » فابیو می گوید: «من سهامم را به هرکس که دلم بخواهد می دهم. » صنم با تردید قرارداد را امضا می کند و می گوید که امیدوار است هرگز او را نبیند.
در شرکت، امره بهانه ای به دست می آورد و به اتاق لیلا می رود و سراغ پرونده ای را می گیرد. در همان حین عثمان به لیلا زنگ می زند و با او قرار کنسرت رفتن می گذارد. امره ناراحت می شود و به لیلا می گوید: «می گویی از من خوشت می آید و آن وقت با عثمان قرار می گذاری! » لیلا جواب می دهد: «زندگی شخصی من به خودم مربوط است. » امره می گوید: «اگر این رابطه به روابط کاری ما لطمه بزند به من هم مربوط است. » لیلا می گوید: «پس من به شما ایمیل می زنم تا از آن طریق پرونده را بررسی کنیم. اینطوری مجبور به دیدن هم نیستیم. » و از اتاق بیرون می رود. آیلین که حواسش به امره است از خشم به خودش می پیچد!
GUN AY

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *