خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت ۳۶ + زیرنویس و دوبله

yVCzArHAjdA
گیدیز بعد از خواندن نامه خداحافظی ناره، با عجله سوار ماشین می شود تا این خبر را به سنجر برساند. سنجر تازه به خانه رسیده و منکشه به استقبال او می رود و از او دلجویی می کند و می گوید: «میدانم خالصه خانم خیلی ناراحتت کرد و مجبور شدی او را به هتل بفرستی. » سنجر می گوید: «شنیده ام برای حمایت از دختر سفیر به برادرت پول دادی. حالا به خاطر این کارت هرچه دوست داری از من بخوا. » منکشه که دوست ندارد به خاطر عشق شوهرش جایزه بگیرد دست های سنجر را در دستش می گیرد و می گوید: «من هم دوست دارم مادر شوم. » سنجر دستش را پس می کشد و می گوید: «قبلا هم به تو گفته ام که این را از من نخوا. » در همین لحظه گیدیز از راه می رسد و با صدای بلند می گوید که ناره رفته و ملک را هم با خود برده است. سنجر با ناباوری نامه را از دست گیدیز می گیرد و می گوید: «دختر من را برده آن وقت برای تو نامه نوشته! » و با خشم به گیدیز چشم می دوزد.

ناره و ملک در فرودگاه هستند و آکین هم بعد از دریافت پیغام ناره به فرودگاه می رود. سنجر و گیدیز هم با سرعت خود را به انجا می رسانند ولی وقتی می رسند که هواپیما پرواز کرده است. آنها به سمت گیشه می روند تا اطلاعاتی از مسافرها بگیرند اما سنجر با یکی از مامورها درگیر می شود و هردو بازداشت می شوند. وکیل آنها را از بازداشت خارج می کند.

آکین به سراغ جاعل اسناد می رود و از او می خواهد هرچه زودتر برایش پاسپورت و شناسنامه جعل کند. جاعل وقتی می فهمد پلیس دنبال اوست از او صد هزار دلار دستمزد طلب می کند و آکین که همه پول هایش بولوکه شده است به ناچار قول می دهد هرچه زودتر پول را جور کند. سپس به موگه زنگ می زند و از او می خواهد به دیدنش برود.

اِشه خواهر دودو، با رفیقه تماس می گیرد و می گوید: «پول هایی که به ما سپرده اید دست ما امانت هستند. برای دیدن خالصه خانم می رویم. اگر می خواهید پول ها را به او بسپاریم. » رفیقه مخالفت می کند و می گوید که گیدیز را تا شب به دنبال پول ها می فرستد.

الوان به دیدن مادرشوهرش در هتل می رود و خبر می دهد که به خاطر رفتار او، ناره ملک را هم برداشته و با خود برده است. خالصه که تحمل ناراحتی سنجر و از دست دادن نوه اش را ندارد به تلخی گریه می کند. در همین موقع گولیسه به الوان خبر می دهد که اهالی روستا برای خوش آمد گویی به عمارت افه اغلو می آیند اما نه خالصه خانم هست و نه چیزی آماده کرده اند. الوان از خالصه می خواهد به عمارت برگردد تا جلوی مردم آبروداری کنند. خالصه که ترس از سنجر نگرانش کرده برای حفظ آبرو به خانه اش برمی گردد.

سنجر و گیدیز، سفیر چلبی را به کارگاه می برند و از او می خواهند که از اسم و اعتبارش استفاده کند تا جای ناره را پیدا کنند. سفیر به آشنا هایش زنگ می زند تا از ناره خبری بگیرد ولی کسی جواب نمی دهد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *