خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت ۴۹ + زیرنویس فارسی

سنجر داخل قایقی که موگه آنجا منتظر است می شود و می گوید: «در مورد آکین چندتا سوال از تو دارم. تو حماقت کردی و آکین با اطلاعاتی که از تو به دست آورد زندگی ما را زیر و رو کرد. موگه از او و گیدیز عذرخواهی می کند و سنجر از محل اختفای آکین می پرسد.

موگه هم می گوید: «او چند خانه در نقاط مختلف جهان دارد. سنجر دوباره می پرسد: «ناره از دست آکین فرار کرد و به اینجا آمد و تو دلیلش را میدانی… وقتی به تو تلفن کرد و گفت که واقعیت را به تو خواهد گفت من هم شنیدم. پس توضیح بده! موگه می گوید: «ناره همه چیز را به من گفت ولی من حرف او را باور نکردم چون عاشق آکین بودم. حالا هم هر بلایی سر ناره آمده ذره ای برای من اهمیت ندارد چون خودم الان خیلی عذاب میکشم.

سنجر موقع خارج شدن از قایق می گوید: «باید آکین را پیدا کنم… آکین در مونته نگرو عکس دوستان ناره را تماشا می کند و با دیدن ایزابلا یادش می آید او در تیمارستانی که ناره در آن بستری بود پرستاری میکرد. سنجر ناره و ملک را به خانه گاوروک می رساند تا وسایلاش را برای رفتن به خانه جدید جمع کنند. و انجا با مادرش روبرو می شود. خالصه می گوید:« باید با ناره حرف بزنم. و رو به ناره می گوید: «میدانم میخواهی از من شکایت کنی. سنجر هم به عنوان شاهد تو آنجا خواهد بود. ناره می گوید: «ولی من سنجر را مجبور به شهادت دادن نمیکنم. خالصه پوزخندی می زند و می گوید: «به خاطر تو رابطه سنجر با من و یحیا خراب شده است.

خانواده ی ما در حال از هم پاشیدن است. تو اگر از شکایتت صرفه نظر کنی من هم قول می دهم بگذارم اینجا برای خودت زندگی دست پا کنی. ناره جواب می دهد: «من هیچ وقت نخواستم سنجر را مال خودم بکنم ولی تو مادر نیستی! چون اگر بودی مادر دیگری را اذیت نمیکردی. تو هنوز هم خودت را مالک سنجر میدانی.

فردا همدیگر را در محکمه خواهیم دید. سنجر مادر و خواهرش را به گاوروک میسپارد و خودش ناره و ملک را به خانه برمی گرداند. ناره به او می گوید: «میتوانم مادرت را ببخشم به شرطی که از تعقیب آکین دست بکشی و او را به حال خودش رها کنی. سنجر با تعجب می گوید: «چرا میخواهی این کار را بکنم؟ این مسئله به خودم مربوط است. در ضمن به وکیلم سپرده ام فردا در دادگاه هوای تو را داشته باشد. در زندان، لوکی تیغی را روی گردن نجرت می گذارد و می گوید: «به تو گفته بودم تا وقتی در زندان هستم مواظب عشق من باشی.

و حالا باید تاوان بدهی. پدربزرگ گاوروک جلو می رود و نجرت را از دست لوکی نجات می دهد. لوکی رو به نجرت می گوید: « به زودی از زندان آزاد می شوم و پیدایت خواهم کرد. دادگاه تشکیل می شود و قاضی دزدها را نشان می دهد و به ناره می گوید: «آیا از این افراد شکایت کرده ای؟ ناره جواب مثبت می دهد و می گوید: «از نجرت ییلماز و خالصه افه اغلو هم شکایت دارم. و وقتی قاضی می گوید: « این دو در شکایت نامه شما قید نشده.. ناره می گوید: «به تازگی از سنجر افه اغلو در مورد این ها اطلاعاتی به دست آورده ام. سنجر به دادگاه فرا خوانده می شود ولی به جای او گیدیز به جایگاه شهود می رود و می گوید: «بنا به درخواست سنجر آمده ام. هنگامی که نجرت در مقابل سنجر اعتراف میکرد که خالصه افه اغلو او را اجیر کرده من هم شاهد بودم.

ولی خالصه پیش من اعترافی نکرده است. در این حال وکیل ناره ادعا می کند که شاهد دیگری هم دارد. و الوان وارد محکمه می شود و شهادت می دهد که یک بار مادرشوهرش پیش او اعتراف کرده که نجرت را برای دزدیدن ناره اجیر کرده بوده.

قاضی حکم می دهد که دوستان نجرت به زندان برگردند و خالصه و نجرت هم محکوم می شوند و با قید ضمانت آزاد می گردند. بعد از دادگاه یحیا به الوان با خشم می گوید: «از این به بعد حق نداری به عمارت قدم بگذاری. پیش کسانی برو که به نفع آنها شهادت دادی! الوان حالش بد می شود. ناره از او عذرخواهی می کند و از الوان می خواهد که به خانه او بیاید. الوان می گوید: «تو مدیون من نیستی چون من این کار را به خاطر عدالت انجام دادم. سنجر هم به من سپرد تا به تو بگویم او هم به دنبال عدالت رفته است. آکین در خانه اش ناگهان به یاد می آورد که ایزابلا همان دختری است که گوشی ناره را به او تحویل داد و به کرم می گوید که برای سوئیس بلیط بگیرد. سنجر هم که فهمیده ایزابلا کجا کار می کند به تیمارستانی که او در آنجاست می رود. ایزابلا وحشت زده به او خیره می شود.

 

منبع : RAHAFUN.COM

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *