خلاصه داستان سریال دستم را رها نکن قسمت ۱۱۵ + زیرنویس و دوبله

ملیس و آزرا داخل می روند. ملیس در مورد برخورد قدیر برای آزرا تعریف میکند. او همچنین در مورد نامه ای که قدیر به آزرا داده بود سوال میکند. آزرا میگوید نامه در مورد وکالت بوده و ارتباطی به ماجرای آنها ندارد. کمی بعد که ملیس آرام می شود، در خانه آزرا میماند تا با یکدیگر برای مراسم شب آماده شوند.
عظمی دنبال سومرو می رود و او را به رستوران می برد. سومرو از دست عظمی عصبی است و میخواهد فقط زودتر غذایش را بخورد.
در خانه آزرا، مینه و اوستا فرهاد برای کمک و پختن غذا و آماده سازی آمده اند. اوستا فرهاد که قرار است به عنوان پدر آزرا در مراسم شرکت کند، استرس دارد. مینه از او میخواهد که آماده شود.
در خانه، جنک در اتاقش مشغول حاضر شدن است. سراب به اتاق او آمده و از دیدن جنک در لباس رسمی خوشحال می شود و اشک شوق می ریزد.او میگوید:« از داشتنت به خودم میبایم. کاش بابات هم بود و میدید. من نمیدونستم انقدر دوستش داری. امیدوارم بخاطر اینکه دلت رو شکستم منو ببخشی.» جنک میگوید :«هرچی بود دیگه تموم شده. گذشته رو ول کنیم و به اتفاقات خوب آینده نگاه کنیم.»
سپس فریده خانم پیش او می آید، و در مورد انتخابش از او میخواهد که با چشمان باز جلو برود. او آزرا را مورد خاصی میداند که بخاطر یتیم بودن و داشتن برادری بیمار، همیشه به تکیه گاه احتیاج دارد. جنک به او اطمینان میدهد که انتخابش درست است و به همه چیز خوب فکر کرده است.
آزرا و مینه و ملیس هر سه آماده می شوند. آزرا لباس سفید زیبایی می پوشد و همه از او تعریف می‌کنند. مرت کت و شلوار پوشیده و قرار است به عنوان مرد خانه، او در را باز کند و به استقبال مهمانان برود. همگی آماده نشسته و منتظر هستند.
در رستوران، سومرو که از دست عظمی کلافه است، بعد از خوردن شام میخواهد زودتر بروند. عطمی درخواست صورتحساب میکند و بعد، بهانه می آرود که کیف پول همراهش نیست تا صورتحساب را سومرو باز کند. سومرو با باز کرده جعبه، حلقه ازدواج را میبیند و سوپرایز و شگفت زده می شود. عظمی به او میگوید:« با من ازدواج می‌کنی؟» سومرو ابتدا ناز میکند و میخواهد کمی فکر کند. او بعد از خوردن چای و شیرینی، به عظمی جواب مثبت میدهد. عظمی به یاد می آورد که قبل از این، پیش فریده خانم رفته بود و به او گفته بود که برای پس گرفتن سهام از سومرو، جدا از علاقه ای که به او دارد، ابتدا میخواهد با ازدواج به او نزدیک شود و بعد به هدفش برسد. در واقع او با نقشه به سومرو پیشنهاد ازدواج داده است.
در کافه، مسعود برهان را زیر نظر دارد. او به خاطر مسأله بدهکاری برهان، مطمئن است که او قرار است از صندوق دزدی کند. او به هولیا میگوید که حواسش به برهان باشد.
همه به خانه آزرا می روند. آنها ابتدا از مسایل دیگر صحبت کرده و سپس با حرفهای فریده خانم، به اصل مطلب می روند. سپس اوستا فرهاد شروع به سخنرانی کرده و در نقش پدر فرو می رود. او از آزرا و خوبی هایش تعریف کرده و او را لایق بهترین ها میداند. فریده خانم از او جواب بله میخواهد. اوستا فرهاد بعد از مدتی ناز کردن ، بالاخره جواب بله را میدهد. آنها حلقه ها را آورده و در دست جنک و آزرا می اندازند. آزرا و جنک از خوشحالی سر از پا نمی‌شناسد.
در بیمارستان، دفنه بعد از اینکه نتایج آزمایشات و عکسهای تکمیلی جنک را میبیند، با عجله پیش دکتر جنک می آید و فرضیه خودش را به او توضیح میدهد. آنها دکتر دیگری را صدا زده و عکسها را با هم تحلیل میکنند‌‌.طبق تشخیص دفنه، بعد از تصادف مشخص شده است که یک تومور خیلی بدخیم در قسمت خیلی حساس سر جنک وجود دارد. وضعیت جنک خیلی خطرناک است. به گفته دفنه، هر لحظه ممکن است جنک از دست برود.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *