خلاصه داستان سریال دستم را رها نکن قسمت ۱۰۹ + زیرنویس و دوبله

شب، فریده خانم و جنک نیز در خانه آزرا میماند. صبح قرار است سومرو برای درخواست انتقال حضانت به آزرا به دادگاه برود، و بعد از آن آزرا، فاطمه را به کلانتری برای معرفی ببرد. آزرا نیمه شب بعد از خوابیدن مرت ،از اتاق او بیرون می آید. فاطمه روی کاناپه هال خوابیده است. آزرا برای اطمینان، در اتاق مرت را قفل میکند. جنک در راه پله بیرون خانه نشسته است. آزرا دو لیوان چای ریخته و پیش جنک می روند.جنک به او میگوید:« من راجع به خودمون یه سری تصمیماتی گرفتم. دیگه نمی‌خوام چیزی رو از کسی مخفی کنم. مثل بچه دبیرستانی ها مخفیانه رابطه داریم. من واقعا خسته شدم.» او در مقابل نگرانی آزرا نسبت به واکنش فریده خانم و سراب، میگوید دیگه همه باید اینو قبول کنن. آزرا را شنیدن حرفهای جنک دلگرم می شود.
صبح، سراب خانم متوجه می شود که شب جنک را به خانه نیامده است. او از آردا می شنود که جنک شب را در خانه آزرا بوده. آردا تاکید میکند که مادربزرگ نیز آنجا بوده است. او همچنین خبر میدهد که جنک تماس گرفته، و در مورد پیدا شدن فاطمه خبر داده است. سراب با خیال اینکه با حل شدن این مشکل، آزرا در خانواده آنها کمرنگ می شود،با کنایه میگوید :«ایشالا مشکلات دیگه هم حل بشن.»
آزرا بیدار شده و پر انرژی برای صبحانه بورک درست میکند. جنک به آشپزخانه آمده و آنها با یکدیگر در حال صحبت و دل دادن هستند. وقتی فریده خانم به آشپزخانه می آید، آنها به خود آمده و جنک بیرون می آید. فریده خانم با خوشحالی، زیر چشمی آنها را زیر نظر دارد. سر میز صبحانه، فاطمه ناراحت و معذب است. مرت که فاطمه را خیلی دوست دارد، سر میز میگوید:« فاطمه نره». آزرا میگوید :«فاطمه باید بره. این براش خوبه. هروقت حالش خوب شد میاد و تو رو میبینه.»
بعد از صبحانه، فریده خانم حاضر می شود تا به شرکت برود و حسن مرت را نیز به مدرسه برساند، دم در، فاطمه عروسک دلقکی را که آزرا به او داده است ، به مرت هدیه میدهد تا جای خودش را برای او پر کند . تو خداحافظی سوزناکی با مرت کرده و مرت می رود. آزرا از دیدن ناراحتی و وابستگی فاطمه به مرت ناراحت می شود.
در تعمیرگاه، قدیر در حال جمع کردن وسایل شخصی خودش است. ملیس سر زده به تعمیرگاه می آید. او وقتی قدیر را در حال جمع کردن وسیله میبیند نگران شده و میپرسد :«نکنه داری میری». قدیر میگوید :«نه اینجا یکم به هم ریخته بود دارم جمع و جور میکنم». ملیس در بین وسایل قدیر، عکس اجه را می‌بیند. او که فقط از قدیر شنیده بود خواهرش جای دوری است، متوجه می شود که اجه فوت کرده است. او ناراحت و متاثر می شود.
در شرکت، ذهن عظمی درگیر تهدید فریده خانم بابت برگرداندن سهام سراب است. او با سراب تماس میگیرد تا با او در این باره صحبت کند اما سراب که حوصله ندارد، جواب او را نمیدهد.
آزرا و سومرو در کلانتری قرار دارند. سومرو سراسیمه رسیده و نگران حرف زدن فاطمه است. او حسابی به آزرا میسپارد که فاطمه حرفی از او و بخصوص جانسو نزند. آزرا برای او قیافه گرفته و چیزی نمی‌گوید. فاطمه داخل کلانتری می آید. او ابتدا در مقابل خواهش های سومرو میگوید هرچی به آزرا گفتم اینجا هم تعریف میکنم. اما سومرو به قدری اصرار میکند که آزرا کلافه شده و به فاطمه علامت میدهد که حرفهایی که طی کرده اند را بزند.
قدیر، وسایل شخصی اش را جمع کرده و تعمیرگاه را به دست شاگردش می سپارد و میگوید که قرار است به جای دوری برود. او برای همیشه تعمیرگاه را ترک میکند.
صبح در خانه، ملیس که تازه از پیش قدیر به بهانه امتحان دانشگاه برگشته است آردا را میبیند و از او می شنود که فاطمه پیدا شده. او با قدیر تماس میگیرد تا در این باره با تو صحبت کند اما گوشی قدیر پاسخگو نیست.
در کلانتری، بعد از اینکه اعترافات فاطمه تمام می شود و سومرو خیالش راحت می شود، به آزرا میگوید :«فکر کنم من دیگه کاری ندارم». آزرا میگوید :«هنوز فاطمه اینجاست. اگه کار اشتباهی بکنی میگم حرفاشو عوض کنه». او و جنک می روند و سومرو با حرص به آنها نگاه میکند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *