خلاصه داستان سریال دستم را رها نکن قسمت ۱۳۸ + زیرنویس و دوبله

صبح، آزرا که خواب بدی دیده، از خواب می پرد و با نگرانی با جنک تماس می‌گیرد و حال او را می پرسد. او از جنک قول میگیرد که مواظب خودش باشد‌.
سر میز صبحانه، سراب خانم طبق حرفهای مادرش، با فریده خانم در مورد پیشرفت رستوران صحبت کرده، و میگوید که قصد دارد یک شخص معروفی که تست غذا انجام میدهد و با امتیاز دادن، رستوران های برتر را معرفی میکند به رستوران دعوت کند. فریده خانم با اینکه مخالف تبلیغات است اما بخاطر سراب قبول میکند، ولی نمیخواهد این خبر در همه جا مثل مصاحبه سومرو بپیچد. سراب از فریده خانم میخواهد که او هم حضور داشته باشد. سپس بعد از صبحانه به اتاق مادرش می رود. زرین خانم در اتاق نیست. سراب گردنبندی که شب قبل در دست عمران دیده بود را روی میز میبیند و کمی مشکوک می شود.
زرین خانم که با عمران قرار داشته، به کافه ای می روند. او مبلغ ناچیزی پول به عمران میدهد. عمران عصبانی شده و دوباره تهدید میکند تا به سراب همه چیز را می‌گوید. زرین خانم به عمران وعده میدهد که تا چند روز آینده برای او شغل و خانه ای مناسب پیدا خواهد کرد.
جانسو و سراب مشغول صبحانه خوردن هستند. جانسو در مورد رفتار عظمی در شب گذشته از سومرو سوال میکند. او از مادرش انتظار دارد که رابطه اش با عظمی کاملا قطع شده باشد. سومرو میگوید که کار عظمی زشت بوده و نباید دعوا راه می انداخته، اما با این حال این حسادتش را پای دوست داشتن او میگذارد. جانسو از دست رفتار مادرش عصبی می شود. او میگوید که رابطه ی یک طرفه را درک نمیکند و دوست داشتن باید دو طرفه باشد. او با حرص، سعی میکند به تصمیمات مادرش اهمیتی ندهد.
برهان با عصبانیت به کافه رفته و با مسعود بخاطر اینکه او را به عمد به خانه سومرو فرستاد بحث میکند . مسعود میگوید که از آمدن عظمی خبر داشته اما علت فرستادن برهان بخاطر عدم اعتماد خودش به عظمی بوده و فکر میکند که عظمی سومرو را گول می زند. برهان از مسعود میخواهد که دیگر در زندگی آنها دخالت نکند و موجب ناراحتی جانسو نشود.
مسعود کمی بعد با عظمی تماس گرفته و به او میفهماند که به عمد برهان را به خانه سومرو فرستاده است و با این کار او را تهدید میکند تا هرچه سریع تر کار پروژه را با او شروع کند، وگرنه او ضرر زیادی خواهد کرد. عظمی از دست مسعود کفری می شود.
جانسو به خانه ازرا می رود. او با شرمندگی با آزرا صحبت کرده و از آزرا میخواهد که او را ببخشد. آنها با یکدیگر درد و دل کرده و کمی گریه میکنند. جنک به آنجا می آید و متوجه می شود که آنها آشتی کرده اند. جانسو با آمدن جنک می رود و جنک نیز آزرا را به رستوران می رساند.
دفنه در بیمارستان با دیدن پرونده جنک ناگهان یاد او می افتد و احساس میکند که از جنک خوشش آمده، اما سریع جلوی افکار اشتباه خودش را میگیرد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *