خلاصه داستان سریال دستم را رها نکن قسمت ۱۶۹ + زیرنویس و دوبله

fhjy4su5l-w

فریده خانم و بقیه، داخل بازار مشغول گشت و گذار و خوشگذرانی هستند.
برهان با جعبه ابزار آلات برای درست کردن در خانه آزرا به خانه او میرود ، او شروع به گشتن خانه میکند. او وقتی میبیند که فلش زیر کمد نیست، از اینکه چه کسی آنرا برداشته متعجب شده و با عصبانیت تمام خانه را میگردد جانسو با برهان تماس میگیرد، اما برهان متوجه نمیشود. او و جنک تصمیم میگیرند به خانه آزرا بروند.
در بازار ، سراب خانم مقابل طلا فروشی میخواهد که داخل بروند تا برای آزرا طلا بخرند. او گردنبند آزرا را نشان داده و گوشواره مشابه آن را میخواهد. زرین خانم هول میشود .طلا فروش وقتی گردنبند را بررسی میکند میگوید که آن تقلبی است. زرین خانم انکار کرده و میگوید که آنها حتما اشتباه کرده و یا گردنبند او را با تقلبی عوض کرده اند. اما طلا فروش میگوید که مطمئن است. زرین خانم با شرمندگی از آزرا معذرت خواهی می‌کند. آنها بیرون میایند.
برهان در خانه مشغول گشتن است که در میزنند. او سریع جعبه ابزار آلات را باز کرده و در را باز میکند و جانسو و جنک را میبیند، و سپس تظاهر به تعمیر در میکند. جنک بی مقدمه کیف پول برهان را به او نشان میدهد و میگوید که آنرا در جنگل پیدا کرده است، برهان میگوید که او در روزی که آزرا به جنگل رفته بود، پنهانی او را تعقیب کرده است زیرا حرف های آزرا و جانسو را در کافه شنیده بود، و بخاطر محافظت از آزرا اینکار را کرده است. او میگوید که جانسو قبلا در مورد مشکل آزرا به او گفته بود و او نیز نسبت به آزرا جای دخترش ، نگران و پیگیر شده بود. او تعریف میکند که وقتی جنک را در جنگل دیده نزدیک نیامده است و همچنین موفق به دیدن چهره قاتل نشده . جنک و جانسو حرف های او را باور میکننددر خانه سراب با زرین خانم به خاطر گردنبند بحث میکنند. او میگوید که مطمئن است زرین از بدل بودن گردنبند خبر داشته است. زرین خانم مجبور میشود که واقعیت را در مورد وضعیت بد مالیش به سراب بگوید. او میگوید که به خاطر بدهی های پدر سراب تمام دارایی ها و طلا های خود را فروخته است.سراب از پنهانکاری مادرش ناراحت میشود، اما زرین خانم میگوید که به خاطر حفظ غرورش از او پنهان کرده بود.
آزرا به خانه میاید و برهان را در حال تعمیر در میبیند و از او تشکر میکند. او از اینکه جنک نیز به آنجا آمده متعجب است.سومرو با جانسو تماس گرفته و میخواهد او را ببیند جانسو دم در رفته و سوار ماشین سومرو میشود سومرو که قصد خراب کردن آزرا را دارد، به جانسو میگوید که مطمئن است آزرا او را برای رفتن با برهان تشویق میکند. جانسو با کلافگی این قضیه را انکار کرده و به مادرش میگوید که داستان آشنایی آزرا با فریده خانم را شنیده است و به شرطی که سومرو با آزرا آشتی کند، داستان را به او خواهد گفت. او طبق معمول فریب سومرو را میخورد و ماجرا را برای او تعریف میکند

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *