خلاصه داستان سریال ستایش ۳ قسمت ۲۲ + زیرنویس و دوبله

شب فردوس به باغ خانم بزرگ می رود و آنها با هم چای می نوشند و باز هم  در صحبت هایشان اختلاف نظر وجود دارد. فردوس وقتی می فهمد که شوهر خانم بزرگ ده سال پیش فوت کرده، با افتخار می گوید:« عروس منم مثل شماست. پسرم بیست و چند سال پیش عمرش رو داد به شما اما عروسم شوهر نکرد و بچه هاش رو بزرگ کرد.» خانم بزرگ نظر دیگری دارد و می گوید که او اشتباه کرده و ارزش زندگی بیشتر از این حرفهاست. اما فردوس باز حرف خودش را می زند و حتی بخاطر این موضوع عصبی هم می شود. بعد از مدتی بحث کردن خانم بزرگ به او پیشنهادی می دهد و می گوید:« چطوره این بار بیست تن ببرید اون ور؟ باید روی دریا رو کم کنیم.» فردوس از این پیشنهاد جا می خورد و چشمانش از خوشی برق می زند.

یعقوبی که دوست غلومی بود برای تشخیص هویت او به آگاهی می رود. او تمام چیزهای مشکوکی که از حرفهای غلومی فهمیده بود را به سرگرد توضیح می دهد و می گوید:« غلومی این آخریا یه حرفهایی می زد که فکر می کردم جفنگه. یهو گفت گنج پیدا کرده و می خواد تو قهوه خونه شریک شه. منم اولش فکر کردم زیر خاکی و ایناست اما بعد یه جوری حرف می زد که یه مایه ی دیگه ای بود. چند شب پیش اومد ازم پرسید چطور می شه یه نفر یه شبه پولدار می شه؟  بعد هم از یه رفیقی حرف زد که برای یه نخ سیگار عرقگیر و جوراب این و اون رو می شسته اما انقدر وضعش خوب شده که با چنگال لحاف می کشیده روش!» سرگرد صدای ضبط شده ی یعقوبی را چند بار گوش می دهد و بعد با هیجان به همکارش می گوید:« تو زندانه که یه نخ سیگار اون قدر مهمه که بخاطرش جوراب بقیه رو می شورن.» او از همکارش می خواهد لیست تمام هم بندی های غلومی که آزاد شده اند را برایش تهیه کند. سرگرد در لیست به اسم حمید می رسد و وقتی می فهمد که او همان راننده ی پری سیما است، شکش به آن دو بیشتر می شود. اما جناب سرهنگ از سرگرد می خواهد که حواسش به حمید باشد اما فعلا اقدامی نکند و آزادش بگذارد.

حمید و همسرش عزت به دیدن خانه ای که می خواهند بخرند می روند و بعد از برگشتن از آنجا، عزت از خوشی گریه می کند و مدام از حمید تشکر می کند. پسرشان حامد هم قول می دهد در خانه ی جدید مشق هایش را خوب بنویسد. حمید به آنها می گوید که همه ی اسباب و اثاثیه را هم عوض خواهد کرد.

انیس با گفتار درمانش هنوز به جایی نرسیده و کلمه ای به زبان نیاورده است. این موضوع باعث راحتی خیال پری سیما می شود. رعنا بعد از مرگ غلومی دیگر جنس گیرش نمی آید و حالش بد است. پری سیما برای شراکت دخترها با برج ساز زیاد اشتیاقی از خود نشان نمی دهد تا باعث شک آنها نشود. بنابراین رعنا و لیلا خودشان از او می خواهند که آنها را هم در این شراکت پر سود شریک کند. او هم که نقشه ی بالا کشیدن سهمشان را دارد قبول می کند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *