خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 43 + زیرنویس و دوبله

سلام همراهان عزیز استارا خبر. در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 43 را آماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

 

سریال هرجایی

سریال هرجایی قسمت 43

میران ماشین را نگه می دارد تا ریان هوایی تازه کند.

ریان می گوید: «الان خودت هم نمی دانی می خواهی چه کار کنی! فقط به خاطر این که تو نخواسته ای چیزی تمام بشود. »

میران می گوید: «هیچ چیز آنطور که فکر می کنی نیست. »

و یاد مردانی می افتد که نصوخ اجیر کرده بود تا بعد از عروسی ریان او را بکشند ولی چیزی به ریان بروز نمی دهد.

ریان موقع سوار شدن به ماشین می گوید: «هرجا بخواهی می توانی جسم من را بکشانی ولی قلب و روح من در آن کلبه ی خرابه جا مانده است. »

آزاد شال ریان را نشان گونول می دهد و می گوید: «تنها چیزی که از ریان برایم مانده همین است. وقتی شوهرت او را برگرداند تو هم آزاد خواهی شد. »

گونول همچنان گریه می کند و آزاد ادامه می دهد: «وقتی شوهرت ریان را به ان روز انداخت تو دلت به حالش سوخت؟ با میران همکاری کردی و یک بی گناه را له کردید ولی من به این انتقام شما پایان خواهم داد. »

میران به پمپ بنزین می رسد و به ریان می گوید: «به تو گفته بودم سرنوشت ما یکی شده و باید کنار هم باشیم. من همه چیز را به جان خریدم و برنمی گردم. »

و ریان را مجبور می کند لباس حنابندانش را دربیاورد و لباس دیگری بپوشد و به او می گوید: «غیر از حلقه ی من نباید انگشتری در دستت باشد. »

ریان را دوباره سوار ماشین می کند و می رود تا پول بنرین را حساب کند.

ریان از فرصت استفاده کرده و فرار می کند و سوار کامیونی می شود که بار سبزی دارد.

میران وقتی چشمش به اتومبیل خالی می افتد از مسئول آنجا می خواهد دوربین آنجا را بازبینی کند و می فهمد که ریان سوار کامیون شده و به سرعت دنبال کامیون می رود.

راننده کامیون متوجه صدایی می شود و برای بررسی به پشت کامیون می رود و ریان را پیدا می کند.

ریان از دست او فرار می کند اما مرد که قصد دست درازی دارد موفق می شود او را بگیرد.

میران کامیون را پیدا می کند و به صدای جیغ ریان خودش را به راننده می رساند و با مشت و لگد به جان او می افتد.

ریان گریه کنان مانع او می شود.

میرام او را در آغوش می گیرد و می گوید: «اگر بلایی سرت می آورد چه می شد؟ به تو گفته م اگر تو نباشی من هم نیستم. »

و اشک های ریان را پاک می کند و می گوید: «نمی گذارم کسی به تو صدمه بزند. »

هازار دیوانه وار همه جا را می گردد ولی خبری از میران نیست.

جهان می گوید: «باید برگردیم. من نگران پسرم هستم کاری دست خودش ندهد. »

و رو به هازار می گوید: «قرار بود خانواده ات را برداری و بروی و ماندی و خواستی دخترت را قالب پسرم کنی. نتیجه اش این شد! »

هازار فریاد می کشد: «این چه کینه ای است که تو به من داری؟ داری جگر من را با این کینه آتش میزنی! »

نصوخ مانع دعوای آنها می شود و همان موقع آزاد به هازار زنگ می زند و می گوید: «کاری کرده ام که آن میران عوضی ریان را با دستان خودش تحویل بدهد. گونول را دزدیده ام! »

هازار ناباورانه می گوید: «عموجان! تو را به خدا دیوانگی نکن. »

آزاد گوشی را قطع می کند و نصوخ و جهان بهت زده به هازار خیره می شوند.

آزاد از گونول می پرسد: «تو باید خبر داشته باشی که شوهرت ریان را کجا برده؟ »

گونول می گوید که از چیزی خبر ندارد.

و ادامه می دهد: «من اهمیتی برای او ندارم اما دختری را که دو روز پیش شناخته به من ترجیح داده است. »

آزاد پوزخندی می زند و می گوید: «چه انتظاری داری وقتی برای شوهر خودت خواستگاری کردی! شما همگی دیوانه اید و من به دیوانگی این خانواده پایان خواهم داد. »

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)  قسمت 43 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت 44 مراجعه فرمایید .

 

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

 

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *