خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 44 + زیرنویس و دوبله

سلام همراهان عزیز استارا خبر. در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 44 را آماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

 

سریال هرجایی

سریال هرجایی قسمت 44

میران و ریان به شهر اورفا می رسند.

آنها به هتل می روند و بعد از خوردن شام به اتاق هتل می روند.

ریان دوست ندارد با میران در یک اتاق باشند ولی میران می گوید: باید مراقب تو باشم. معلوم نیست دوباره بخواهی فرار کنی.

میران روی زمین می خوابد و ریان از او می پرسد: حالا می خواهی چه کنی؟ میران می گوید: فردا درموردش فکر خواهم کرد.

ریان می گوید: نمی ترسی وقتی در خواب هستی فرار کنم؟ میران با چشم های بسته می گوید: فرار نمی کنی چون میدانی هرکجا بروی پیدایت خواهم کرد.

ریان از توی کمد پتویی برمی دارد و روی میران به آرامی می کشد.

میران دست او را می گیرد و عاشقانه نگاهش می کند.

ریان می گوید: فقط می خواهم مریض نشوی تا بتوانی من را به خانه مان برگردانی.

میران می گوید: من تو را برنمی گردانم. ریان از حرف او نگران می شود ولی هردو خوشحالند که با هم هستند و خوابشان می برد.

در عمارت اصلان بی، عزیزه از دوری نوه اش گونول اشک می ریزد و از خدا می خواهد راهی پیش رویش قرار دهد تا بتواند گونول را برگرداند.

به ایوان می رود و با دیدن فیرات از او سراغ میران را می گیرد.

فیرات می گوید: هنوز دنبالشان هستم و به زودی پیدایشان خواهم کرد.

سلطان به شنیدن صدای آنها فریاد زنان می آید و به فیرات می گوید: تو خوب میدانی میران کجاست. به خاطر دختر دشمن، دختر من را قربانی میکنی. من تو را هم مقصر می دانم.

فیرات می گوید: من نان و نمک این خانواده را خورده ام و گونول مثل خواهر من است.

اگر قرار به ترجیح دادن باشد من گونول را ترجیح خواهم داد و سلطان با صدای بلند گریه می کند.

عزیزه که بی قرار است به طرف عمارت شاداغلو به راه می افتد.

عشق میران به ریان، نقشه های او را کمی به تعویق انداخته است.

همان موقع نصوخ و پسرانش هم خسته از گشتن ریان به خانه می رسند.

هازار با دیدن عزیزه خشمگین جلو می رود و فریاد می زند: نوه ات کجاست؟؟

عزیزه هم متقابلا می گوید: آزاد گونول را کجا برده است؟

نصوخ می گوید: من از هرچیزی که در خانواده ام اتفاق می افتد خبر دارم.

مثل تو نیستم که کسی آدم حسابت نمی کند! تو حتی از کارهای نوه ات هم خبر نداری.

عزیزه می گوید: اگر آزاد، گونول را پس نیاورد روزگارتان را سیاه تر از این خواهم کرد و می رود.

هازار از پشت سر او می رسد و می گوید: وقتی دخترم برپشت آن وقت گونول هم آزاد خواهد شد. تو من را میشناسی که چطور روی حرفم می ایستم. من دزد ناموس تو نبودم. تو فقط بلدی بچه ای مثل میران را گول بزنی! دزد ناموس هم تویی، دزد عشقم هم تو بودی!

میران صبح زود از خواب بیدار می شود و کنار بستر ریان می نشیند و تماشایش می کند.

موهایش را نوازش می کند و دست هایش را که غیر از دست او دست کس دیگری را نگرفته اند می بوسد.

کنار او به آرامی دراز می کشد و عطر موهای ریان را نفس می کشد و به خود می گوید: با دست خودم همه چیز را خراب کردم و از دست دادمت.

کاش تا ابد همینجا می ماندم و همینجا می مردم. و خوابش می برد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)  قسمت 44 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت 45 مراجعه فرمایید .

 

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

 

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *